مقدمه[چرا اقای چارلز؟]

3.4K 281 63
                                    


زمان
زمان شاید بی معنی ترین کلمه توی زبان باشه
من مطمئنم همه ی شما الان تعریفی برای زمان دارید
ولی سعی کنید توضیحش بدید...پوچ!
راستش این کاریه که من مدت های طولانی انجامش دادم
به معنیه زمان فکر کردم و یه نمودار حلزونی ازش توی ذهنم ساختم
وقتی من یه سوال دارم که برای جوابش یه سوال دیگه به وجود میاد و برای اون جواب یه سوال دیگه و انقدر سوال و جواب تو ذهنتون تشکیل میشه که مثل شکل روی حلزون میشه بعد شروع میکنه به چرخ زدن توی مغزتون یه نمودار حلزونی به وجود میاد
زمان یکی از این نمودار ها داره
شما میپرسین زمان یعنی چی؟ جواب ها متفاوته
جواب من این بود که زمان یعنی بالا و پایین رفتن ماه و خورشید تو اسمون یعنی گردش زمین یعنی ساعت
سوال بعدی این بود که چطور میشه به زمان اعتماد کرد!
وقتی من صبح تازه از خواب بیدار شدم و با اطمینان میگم امروز بیست و یکمین روز از ماهه فرد دیگه ای توی یه کشور دیگه داره ساعتش رو کوک میکنه و با اطمینان میگه داره توی بیستمین روز از ماه زندگی میکنه
بعد با خودم فکر کردم پس زمان به تنهایی بی معنیه و شاید هیچ چیزی توی این دنیا معنی نداشته باشه
شاید هیچ فردی جوری که ما میبینیم نبینه شاید رنگ نارنجی برای من به چشم فرد دیگه ای سبز باشه ولی هر دو بهش میگیم نارنجی!
گاهی این اتفاقا میوفته یعنی این نمودار حلزون انقدر بزرگ‌ میشه که حس میکنم حلزونش قراره از مغزم بزنه بیرون و من رو بکشه
با همه ی اینا کسی نمیتونه زمان رو انکار کنه
رد پای زمان روی همه چیز دیده میشه
هم انسان ها هم حیوونا هم گیاه ها و هم اشیاء
و صادقانه من ازش متنفرم!
زمان هیچ وقت مهربون نیست ولی مردم دوست دارن جوری وانمود کنن انگار زمان حلال مشکلات و بدبختی هاست میگن زمان همه چیز رو درست میکنه
میگن هرچی زمان بگذره درد ها التیام‌ پیدا میکنن و همه چیز از یادت میره
خاطراتت میشن مثل تصاویری که از پشت اشک دیدیشون
ولی یادت نره زمان همون قدر که میتونه التیام بخش باشه،ویران کنندست یه وقتی به خودت میای میبینی برگشتی سرخونه ی اول...همونجایی که بودی و اون موقه میفهمی زمان چجوری باعث شده خودت رو دور بزنی
این داستان هم در مورد زمان و ادم ها و خونه هاست
درباره ی اقای چارلزه
اقای چارلز که دست هاش رو روی زمین گذاشته و لبه ی کلاهش انقدر صافه که توی برف و بارون پرنده ها زیرش میشینن
کتش یه زمانی سفیدرنگ بوده ولی حالا سبز شده و اجازه میده توی جیب هاش بچه ها با شادی بازی کنن و توی قلبش گلها جوونه بزنن
روی پوست رنگ پریدش بین تمام ترک هایی که یه عالمه راز و قصه توی خودشون جا دادن یه عالمه عکس به چشم میخوره
از خودش با ادما
اقای چارلز دنیایی پر از خاطرات پشت هر عکس داره

the charleston(l.s)Where stories live. Discover now