قسمت دوم[جایی به جز اینجا]

1.2K 255 153
                                    

سر و صدایی که از خونه ی کوچیک آخر باغ میومد باعث شد لیام که به زور داشت سعی میکرد با نیمچه هوشیاری باقی مونده توی بدنش به تخت خواب گرم و نرمش برسه توجهش جلب بشه

تنها فکری که از سرش گذشت این بود که اونجا خونه لوییه و احتمالا داره با کسی دعوا میکنه

بدون فکر کردن خودش رو با عجله به در نیمه باز رسوند و داد زد

-یه بار دیگه سرش داد بزن و من زبونتو از حلقت میکشم بیرون دزدِ بیریخت

دو نفر دیگه چند لحظه با بهت به لیام زل زدن تا اینکه اون چشمای گرد شدشو چرخوند و گفت

-اوه این که هریه...اینجا چیکار میکنی؟

هر دو نفر در سکوت به هری نگاه کردن تا اینکه گفت

*نمیدونم...من تازه اومدم و اینجا رو بلد نیستم یه کم هم مست بودم و فکر کنم اشتباهی اومدم

-اوه اشکالی نداره...من میخواستم فردا تو رو با لویی اشنا کنم ولی مثل اینکه زودتر همدیگه رو دیدین

لویی نفسش رو با صدا بیرون داد و گفت
_این همون نمایشنامه نویسیه که بخاطرش الان اینجام

لیام با چشم های گرد شده به هری نگاه کرد و گفت
-من واقعا از اون نمایشنامه خوشم اومد! نگفته بودی نمایشنامه نویس هم هستی

لویی بی توجه به ذوق لیام و دهن هری که برای حرف زدن باز شده بود گفت
_چیزی نیست که بهش افتخار کنه

*محض اطلاعت اون نمایشنامه خیلی هم کامل و خوب بود و این تو بودی که با عروسکای به درد نخورت که وسط نمایش تکه تکه شدن گند زدی به همه چیز

لویی چشم هاش رو گرد کرد
_من فرصت نکردم اونا رو دوباره محکم کنم چون تو یه دفعه گفتی برای جلوه بیشترش میخوای عروسکای دیگه توی صحنه باشه و هرچی من گفتم امکان نداره بتونم انقدر سریع عروسک ها رو درست کنم گفتن این چیزیه که نویسنده خواسته!

لیام بین حرفشون پرید
-بالاخره اتفاقیه که افتاده

لویی با صدای بلند گفت
_و من بخاطرش الان اینجام درحالی که خونه ندارم و حسابم خالی شده و نمیتونم برم پیش مامانم چون هر دقیقه میخواد بهم یاد اوری کنه که از قبل این رو پیش بینی کرده بوده!

هری زمزمه کرد
*اوه

و لویی چشم هاش رو چرخوند با پاهاش روی زمین ضرب گرفت

لیام با بیخیالی شونه هاش رو بالا انداخت و گفت
-خیلی خب پسرا ما بحث رو همین جا تموم میکنیم چون اگر بازم بهش ادامه بدین روی هردوتون بالا میارم...و کاملا هم جدی ام چون همین الان هم حالت تهوع دارم و...
قبل از کامل شدن حرفش شروع به دویدن کرد و خودشو توی نزدیک ترین در کوبید

the charleston(l.s)Where stories live. Discover now