قسمت بیست و یکم[ملاقات دوباره]

836 181 272
                                    

جرج هنوز با اوضاع کنار نیومده بود


این تغییر سِمَت اونو گیج کرده


کنار هری چهارزانو روی مبل نشسته بود و کارتون تماشا و انگشت هاش رو توی هم گره کرده بود ،به جای اینکه به صفحه تلویزیون نگاه کنه جنگ انگشتاش رو تماشا میکرد

جینجر روی سینه ی هری خوابش برده بود و موهای بامزش در اثر نفس کشیدنای اروم و عمیق هری تکون میخوردن


جرج در نهایت بدون اینکه به هری نگاه کنه به دهن باز خواهرش خیره شد و پرسید

+باید شما رو چجوری صدا بزنم اقا؟


هری لبخند کوچیکی زد و سعی کرد اثار خنده توی صداش معلوم نباشه

در واقع توی یک ماهی که لوک و اشتون باهم قرار میذاشتن
جرج تمام سعی خودش رو میکرد که هری رو صدا نزنه


×منظورت چیه جرج؟...ما همه یه اسم داریم که باهاش همدیگه رو صدا بزنیم


جرج لبش رو دندون گرفت و با دستای کوچیک و تپل خواهرش که اویزون بودن بازی کرد


+شما معلم من هستین من نمیتونم با اسم صداتون کنم


هری خندید
خم شد روی موهای جرج رو بوسید

×ایرادی نداره جرج...توی خونه هرجوری میخوای من رو صدا کن...و در ضمن،من دیگه معلمت نیستم


جرج سرش رو بالا گرفت و مستقیما به هری نگاه کرد

+چرا؟


نگاهش رو از بچه ی کنار دستش گرفت و ادامه ی کارتون رو تماشا کرد

×من دیگه به فرانسه برنمیگردم

جرج لب هاش رو اویزون کرد

در واقع مدتی که میرفت مدرسه رو با مادرش توی فرانسه زندگی میکرد

مادرش معتقد بود پدر جرج،لوک،نمیتونه از پس مشکلات مدرسه ی پسرش بر بیاد و این حقیقت بود

اما صلاحیت خودش هم برای نگه داری جرج باید رد میشد

اون اکثر شبا یا مست به خونه برمیگشت یا اصلا برنمیگشت

جینجر و جرج توی اپارتمان کوچیک مادرشون باید انقدر با پرستار پیر و کم حوصله مینشستن تا اون برگرده

پرستارش انقدر بداخلاق بود که اجازه نمیداد جرج حتی بازی کنه یا حرف بزنه

اون باید بعد از برگشتن از مهد توی اتاقش مینشست و نقاشی میکشید

یا باید انقدر تلویزیون تماشا میکرد تا خوابش ببره

اگر پرستارشون میخوابید جرج میتونست کمی با خواهر کوچیکش بازی کنه...البته اگر اون بچه گریه نمیکرد

the charleston(l.s)Where stories live. Discover now