درخت روبه روی خانه مان قطع شد
دستکش مردِ اره بدست گرفته،به سیاهی میزد و با همان تیرگی،عرق نقش بسته روی پیشانی اش را پاک کرد
موهای فر بلند،دستانی کشیده و سینه سپر کرده اش تناشب خوبی با اندام ورزیده و رشیدش داشت
با نگاهی کلی (و با توجه به کاری که انجام میداد) می توانستی به راحتی متوجه از قدرت بدنی بالا اش شوی
مردِ ارّه بدست،بی تفاوت از کنار پرنده آبی رنگ ایستاده به کنار درخت، عبور کرد
فکر میکنم قمری محله مان هم مجذوب شده چشمان نافذ مرد شده باشد؛ که به سبزی درخت قطع شده و به سان روشنی آفتاب صبح بود
آیا تو هم فکر میکنی چشمان سبز مرد،خانه خوبی برای پرنده میشود؟