کلاری گیج شده بود: صبر کنید! چی امکان نداره؟
جیس توضیح داد: معما حل شد. ابادون اخرین بار کنار همین چاه شکست خورد و به جهنم فرستاده شد. و حالا اون میخواد برگرده.
کلاری گیج تر از قبل پرسید: ابادون؟ اون کیه؟
- یه شیطان برتر از جهنم. ارباب تاریکی. کینه ی عجیبی به شکا...حواس ایزابل به در وردی پرت شد و حرفش نیمه تموم موند: پناه بر فرشته! مگنس.
الک هیجان زده سرشو بلند کرد. همین چند ساعت هم اونو دلتنگ و نگران کرده بود. مگنس بی توجه به الک به طرف ایزابل رفت و بغلش کرد: سلام سوییتی!
- متاسفم مگنس. خوبی؟
- متاسف نباش ایزابل. تو نبودی که به من پشت کردی.
نگاه مگنس به الک افتاد که سرشو پایین انداخته بود و با گوشه ی نقشه ی روی میز بازی میکرد.ایموجن توضیح داد: حمله ی ساعت قبل بدون حضور مگنس بوده.
ایموجن به الک نگاه کوتاهی انداخت و رو به ایزی ادامه داد: طبق مدارکی که پیدا کردیم تونستیم رد وارلاکی که نشانی شبیه به مگنس داشته بود رو بزنیم. کسی که فکر میکردیم سالها پیش کشته شده. دیوید تاکن
ایزابل متجعب گفت: خدای من
مگنس بازوی ایزابل رو نوازش کرد و گفت: به هرحال. برای اولین بار کلیو خیلی بهتر عمل کرد...! خب... من
دیگه میرم.ایزابل پرسید: کجا؟
- خونه. روز خسته کننده ای بود. یه حموم اب گرم و نوشیدنی میتونه عالی باشه.ایزابل اصراری نکرد. مگنس حق داشت. بهتر بود همه چیزو برای اشتی به برادرش بسپاره: باشه. روز خوش
جیس که شاهد وضعیت الک بود بهش نزدیک تر شد و زیر گوشش گفت: هی رفیق.. بهتره زودتر به ماموریت
برسیم. یه نفر هست که منتظره بری و از دلش در بیاری.ایزابل به طرف جمع برگشت: کارت توی ثابت کردن بیگناهی مگنس عالی بود الک!
کلاری با تعجب پرسید: کدوم کار؟
ایزی توضیح داد: وقتی رفتم سراغ الک متوجه شدم در مورد مگنس صبحت میکنن و با فاصله زمانی خیلی کمی بیگناهی مگنس ثابت شد. فهمیدنش اونقدر هم سخت نبود.الک لبخند محوی زد و گف: بهتره اماده بشیم.
ادامه داد: الان الویت با ابادونه. ایزی جیس. افرادتونو ببرید. اخرین گروه قربانی شدن پس چیزی به احضار نمونده.
ایزابل و جیس اطاعت کردند و از گروه جدا شدن.الک به کلاری نگاه کرد: موسسه رو تو حالت اماده باش نگه دار. ممکنه بچه ها دیر به محل احضار برسن. اولین هدف ابادون اینجاست.
کلاری سرشو تکون داد و رفت. الک به چند نفر دیگه هم دستور فعال کردن نشان های محافظتی و کارهای لازم دیگه رو داد. برای رهبر گروه های مختلف نامه های اتشین درخواست کمک فرستاد. ایموجن به ایدرس برگشته بود و نمیتونست از کلیو امید کمک داشته باشه. خیلی دیر متوجه ی نقشه ی اصلی دیووید شده بودن.
جیس و ایزابل و پشت سرشون سربازهای موسسه از پرتال خارج شدن.
ایزابل با وحشت گفت: پناه بر فرشته.دیواره های چاه ترک های بزرگی خورده بود و دود سیاه و غلیظی ازش خارج میشد. تیکه های استخوان زرد و پوسیده ای که اطراف چاه ریخته شد بود نشان از حضور ابادون بود.
جیس با استینش جلوی دهنشو گرفت و به سختی گفت: باید برگردیم موسسه. الک به کمک نیاز داره.
چند دقیقه بعد از رفتن جیس و ایزابل/موسسه
کلاری کنار الک ایستاد. همه ی افراد در تکاپو بودن و نشان از وخات اوضاع میداد.
- افرای توی ساختمون برای ایسادن جلوی ابادون کافین؟
- اصلا. ابادون به همراه خودش اسکلت مردگان رو هم احضار میکنه. فقط میتونم امیدوار باشم جیس و ایزی زود برگردن.
کلاری نگران شد: و اونوقت تعداد اونا کافیه؟ الک اگه اون برگشته باشه جیس و ایزی میتونستن جلوشو بگیرن؟- نه. اونا فقط میتونستن جلوی احضارو بگیرن.
کلاری وحشت کرد. اگر دوستاش موقع احضار میرسیدن براحتی توسط ابادون نابود میشدن: الک!- راه دیگه ای نداشتم کلاری
چراغ های ساختمون خاموش روشن شدن. کلاری به سقف نگاه کرد.الک نالید: وقتی برای سرزنشم نداری. به کلاری نگاه کرد: اگر زنده موندم توبیخم کن!
- تو نمی..
دیوار های ساختمون شروع به لرزیدن کردن. الک چشمهاشو بست و نفس عمیقی کشید. چشمهاشو باز کرد و فریاد کشید: افراد اماده باش.------------
ادامه فیک خیلی به نظرات بستگی داره. اگه ایرادی توی فیک دیدید خوشحال میشم بنویسید و اگر هم از فیک خوشتون اومده لطفا به دوستاتونم معرفی کنید:)
YOU ARE READING
Mea culpa
Fantasyدرست وقتی که یه وارلاک تصمیم به قربانی کردن دنیای زیرین میگیره به موسسه حمله میشه! چی میشه اگه موسسه به مگنس بین شک کنه؟ وارلاکی که رد نشانش رو همه قتل ها باقی مونده...