مهمونی یا دراماهای تازه

54 9 3
                                    

ن: هم اتاقی ناشناخته.... هی هیولای هم اتاقی با توام میشه لباسامو بهم بدی؟

نایل که تازه دوش گرفته بود دستشو از در حموم برای گرفتن لباساش بیرون اورد. منتظر بود هم اتاقی که هنوز ندیدتش لباساشو بهش بده. از لای در یه تعدادی لباس با یه دست دخترونه دید.

اگه پروانه بود از پیله میومد بیرون ولی حالا که انسانه فقط از خوشحالی جیغ خفیفی کنید.

نایل توی اتاق روی تخت نشست و از منظره رو به روش لذت برد. یه دختر قد بلند که فقط با تاپ و شرت داشت گوشواره هاشو گوشش میکرد و با صدای اهنگ باسنشو تکون میداد. کم کم رفیق کوچولوی نایل اون پایینا داشت بیدار میشد که دختر جیغ کشید:

یو: نایل تو با مامان بزرگت هم جق میزنی زردک ؟ واقعا چه فکردی کردی ؟
اگه این قدر اون کارو نمیکردی الان کور نبودی و منو حتی از پشتم هم میشناختی.

عرق های سرد نایل از روی شرم مثل ابشار از رو پیشونیش سقوط میکردند.
وقتی بالاخره اط شوک گندی که به بار اورده بود درومد سرشو پایین انداخت و با فاصله زیادی از یوفوربیا استاد.

ن: من واقعا متاسفم یو.... من نمیدونم چی بگم.... اخه وقتی لباسامو دادی نگفتی کی هستی... اخه...

یوفوربیا فاصله رو با قد بلندی نابود کرد و دستاشو دور کمر نایل حلقه کرد. صورتشو جلو اورد. نایل با تعجب رفت عقب. دختر دستشو گذاشت پشت سر نایل و دماغشو چند بار به صورت کیوتی به دماغ نایل نابود.

فکر کرد میتونه چشمای نایل بزرگ تر از اینی که هست بشه یا نه. پس فقط هولش داد عقب و مشغول ارایش صورتش شد

یو: نترس. حاملت نکردم. اخه میدونی وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی.... در ضمن ضمانت نمیکنم که به هزا این کار زشتتو نگم زردک.... نه... زردک جقی... اره همین خوبه.

ن: هی بس کن... در ضمن اگه میخوای هزا منو به فاک بده برو بهش بگو.

نایل که فکر کرد این طوری حرص یو رو دراورده لبخند پیروزمندانه ای زد.
یوفوربیا مداد مشکی رو محکم تر روی چشماش فشار داد.

یو: اممم... فقط لطف کن قبلش خودتو باز کن چون از این لوس بازیا خوشش نمیاد و... مهمتر از همه...

برگشت به طرف نایل و با لحن تحریک امیزی گفت: _ بهش حال بده.

ن: خفه شو... اصن.... معلوم هس چته... هزا دوس پسرته مثلا

یوفوربیا تاپ مشکیشو دراورد. حالا فقط با لباس زیر بود. با یاداوری چند دقیقه پیش فوری لباسشو پوشد.

یو: خب برا اینکه دوسش دارم این کارو میکنم... بده میخوام بهش حال بدم؟

نایل چیزی نگفت فقط فکر کرد. چه طوری این قدر راحت میتونستن درباره این مثله با دیگران صحبت کنن. همه میدونن اون دو تا هم رو دوست دارن ولی تا به حال باهم نخوابیدن یا اکثر اوقات همو از گونه میبوسن. چه طوری هری میتونست از یوفوربیا درخواست سکس نکنه؟
اگه نایل هری رو نمیشناخت میگفت که شاید اصن گرایشی به دخترا نداره!












•| JUST A BIT MORE |•Where stories live. Discover now