هری وارد اتاق یوفوربیا شد در رو بست . دختر رو روی تخت گذاشت. فکر کرد دیگه همه چیز تموم شده و الان میتونه بره استراحت کنه و این شب طولانی رو تموم کنه ، ولی با احساس دست های ظریف دختر دور گردنش نتونست از روی تخت بلند شه.
ه: یو، عزیزم باید برم .هردو به استراحـ...یو: هز نمیخوای شایعه ها رو تموم کنی؟
و بعد دست دختر که راهشو از زیر پیرهنش باز کرد و به صورت وسوسه انگیزی سیکس پک هاش رو رو لمس میکرد.
یو: هز نمیخوای بعد از سه سال به همه بگی که من هم میتونم با یه دختر بخوابم؟ نمیبینی همه میگن یه نقصی داری؟ خسته نشدی؟
هری بدجور غرق افکارش شده بود. همه ی مدرسه پر از شایعه های مختلف درباره ی اینکه چرا اونا باهم نمیخوابن بود. حقیقت این ماجرا اعذابش میداد . چرا نباید با دوست دختر خودش میخوابید؟ کسی که مال اون بود.
چرا نمیتونست با هر دختر لعنتی دیگه ای بخوابه؟ میدونست دلیلش رو ولی انکار میکرد. یو هم که میدونست پس چرا...به صورت دختر نگاه کرد چشمای یو خیلی خمار بود. معلوم بود که توی حالت طبیعیش نیست. مگر نه چرا باید همچین حرفی میزد؟
تا به خودش اومد پیرهن مردانه اش توسط دختر زیرش از تنش درومده بود.
یو: هز نمیخوای یک بار برای همیشه به خودت بفهمونی که گی هستی یا نه؟
با این حرف هری دیگه دیوونه شد. اون کلمه براش مثل آتیش میموند. می سوزوندتش. میخواست نجات پیدا کنه. وسیله نجاتش بلاخره محیا شده بود.
اتاق رو نگاه کرد شلوارش روی زمین بود.به پایین بدنش نگاه کرد. کی خودشو توی دختر فرو کرده بود؟
ضربه ی اول، جما بخاطر همون کلمه از بین رفته بود.
ضربه دوم، بخاطر همون کلمه نمیتونست خانوادشو به دوستاش معرفی کنه.
ضربه سوم، بخاطر همون کلمه ریچارد خودکشی کرده بود.
ضربه چهارم، دوست دختر اولش اون کلمه رو بهش نسبت داد و ترکش کرد.
ضربه پنجم، دختری که شب تولدش در اختیارش بود بعد از این که نتونسته بود ارضاش کنه همون کلمه رو بهش نسبت داد.
به یوفوربیا نگاه کرد. اون اونجا نبود بجاش داشت کس دیگه ای رو به فاک میداد. اون داشت یه پسر رو به فاک میداد. موهای بلند قهوه ایش، چشم های درشت عسلیش ، دماغ کشیده و درازش همه و همه اون رو به طرز عجیبی شبیه ریچارد کرده بود. چرا باید اونو بجای دوست دخترش میدید. مگه اون لعنتی این کار رو با دوست دخترش نمیکرد برای خاموش کردن این حس تو وجودش؟ پس مشکلش چی بود؟
ضربه ی دهم، اون یوفوربیا رو به فاک داد که اون کلمه دیگه هیچ وقت بهش نسبت داده نشه.
اون چی کار کرده بود؟ دختری که مثل خواهرش جما عاشقش بود وحتی با زور میبوسیدتش حالا زیرش بود؟ گویی کل دنیا رنگش پرید. همه جا سیاه شده بود.
YOU ARE READING
•| JUST A BIT MORE |•
Adventureاگه لویی به یه مدرسه دیگه میرفت ... اگه هری اتاقشو با نایل عوض میکرد ... اگه یوفوربیا سال پیش فارق التحصیل میشد ... اگه کریس عاقلانه تر تصمیم میگرفت ... اگه زین حرف های لیام به تریستین رو نمیشنید ... اگه مکس قوانین مدرسه رو رعایت کرده بود ... اگه...