روی کاناپه دراز کشید.
دوربین مثل همیشه جلو روشون مشغول ضبط بود.
جی هوپ رو به اعضا کرد و درحالی که موهاشو با حوله خشک میکرد گفت: کنسرت واشنگتن واقعا پر شور بود!
به پسر خسته ای که دراز کشیده بود اشاره کرد و گفت: هی تو! این چه نمایشی بود راه انداخته بودی! فرد ناشناس؟ هممونو دست انداختی نه؟
آر ام رو به جی هوپ گفت:بیخیال...دوربین روشنه
پسر گوشیش رو از منیجر گرفت و زیرلب با خودش زمزمه کرد:
-فرد ناشناسمو...پیدا کردم!
.............................از رو تخت پایین اومدم و به سمت سرویس بهداشتی رفتم.
بعد شستن دست و صورتم شلوار لی که مادرم تازه برام خریده بود رو پوشیدم...
تاپی از تو کشو بیرون اوردم و تنم کردم.
شونه ای به موهای قهوه ای کوتاه ام آوردم و مرتبشون کردم. پیرهنی روی تاب پوشیدم بدون اینکه دکمه هاشو ببندم...
سمت کتاب هام رفتم و مشغول برداشتن برنامه ی دوشنبه شدم
بعد بستن زیپ کیفم کفش های آل استارمو پام کردم و از اتاق زدم بیرون.
در خونه رو بستم و سوار دوچرخم شدم...
خب شاید خوب باشه خودمو معرفی کنم!
من ریچل هستم! دورگم! پدرم آمریکاییه و مادرم کره ای! خودمم تو آمریکا بدنیا اومدم! مادرم پرستاره و پدرمم کارمند بانک! میشه گفت هیچ وقت باهم صبحونه نمی خوریم چون همیشه هر سه درگیریم! کار اصلی من جز شغل دانش اموز بودنم که اجباریه، وبلاگ نویسیه! من دختر خیلی ساده ای هستم با یه زندگی ساده تر از خودم! میتونم بگم کاملا همه چیزم نرماله!
بجز یک چیز! من خیلی فراموش کارم!
همیشه خیلی زود اتفاقاتی که برام میوفته رو یادم میره! دکتر بهم گفت این مشکل مادر زادی باهام بوده و نمیتونم کاریش کنم! فقط شاید خاطره نویسی بتونه یکم بهش کمک کنه!دوچرخه رو توی پارکینگ قفل کردم و به نمای مدرسه نگاهی انداختم...
اما! یک چیز تو زندگی من خیلی عجیب و مثل یک رازه!
من با یک نفر به صورت انلاین صحبت میکنم!
ما هرروز تمام اتفاقاتی که برامون میوفته رو برای هم میگیم...شاید باورتون نشه اما حتی نمی دونم اون دختره یا پسر! اون هم زیاد منو نمی شناسه!
ما توی یک گروه برنامه دوست یابی باهم آشنا شدیم و من متوجه ی شخصیت عجیبش شدم! بعضی وقتا حدس میزنم اون یه شخص معروفه چون هرگز از خودش برام نمیگه! فقط اینو میدونم که آهنگ سازه!
بعضی وقتا واقعا دلم میخواد برم اون طرف گوشی و ببینمش!
این فرد! تنها راز زندگی من و تنها چیزیه که من نمی تونم فراموشش کنم!
واقعا دوست دارم ببینمش...
......................-هی ریچل! آخر هفته میای کنسرت دیگه؟
با تعجب به ایزابل نگاه انداختم و گفتم: کنسرت؟ کنسرت کی؟
ایزابل اخمی کرد و گفت: بی تی اس دیگه! حواست کجاس؟ اونا بعد مدت ها به آمریکا اومدن و قراره اینجا تو واشنگتن کنسرت داشته باشن
+اوه راست میگی! اره حتما میام
از ایزابل جداشدم و به سمت دوچرخم رفتم...
من اهنگ های کیپاپو دوست داشتم! مخصوصا گروه های پسر رو! بی تی اس هم از جزو گروه هایی بود که همیشه اهنگ هاشون رو گوش میکردم! اما خب...یکیشون رو زیادی از حد دوست داشتم!چیزی فراتر از بایس
YOU ARE READING
The Book Of You & I
Short Story"کتاب من و تو" مجموعه ای از وانشات و داستان های کوتاه از آیدل های محبوب شماست که می تونید با اضافه کردنش به کتابخانه شخصیتون، شاهد اضافه شدن داستان هایی جدید با ژانر و شخصیت های مختلف باشید و از خوندنشون لذت ببرید.📔