از دید ییشینگ .
توی دوراهی گیر کرده بودم ؛ باید یونیفرمم رو توی خونه میپوشیدم ، یا توی اتاق استراحت اداره ؟
دلم به حال مادرم سوخت که با کلی ذوق ، اتوش کرده بود ، اگر میزاشتمش تو کیف چروک میشد .رکابی سفیدم رو پوشیدم و یونیفرم ابی رنگ و شلوار مشکیش رو پوشیدم ؛ جلوی اینه ایستادم و دکمه هام رو بستم ، خوشم میومد ازینکه با یونیفرمم خودمو ببینم ،تمام لحظاتی که برای پوشیدنش تلاش کرده بودم رو به خاطر می اوردم و به خودم افتخار میکردم .
همه ی پسرا تو کره از سربازی گریزونن ، فک کنم من تنها کسیم که بعد از سربازی بیشتر علاقه مند شدم که پلیس بشم .
یک سالی میشد که یک افسر پلیس شده بودم و هر روز بیشتر و بیشتر به ارزوهام نزدیک ترمیشدم ؛ ییشینگ الان فقط میتونه توی پرونده ها نقش دستبند زن مجرما رو داشته باشه ، اما تا یک ماه دیگه ، همین ییشینگ میتونه خودش پرونده بگیره و حل کنه.
ارزوی من همین بود ؛اینکه یک روز قدرت این رو داشته باشم که گره ای رو باز کنم و عدالت رو برقرار کنم .صبحونه ی مفصلی که مامان اماده کرده بود رو خوردم و از خونه بیرون اومدم ؛ هوای بی نظیر صبح داشت وسوسه ام میکرد که تا اداره پیاده برم ؛بلاخره تسلیم هوای نرم و خنک صبح شدم .
اما انگار این سرنوشت بود که داشت مسیرو بهم نشون میداد ، نه هوا !
دست به جیب درحالی که سوت میزدم در عرض خیابون راه میرفتم و اطرافمو نگاه میکردم ؛ از کنار مردم که رد میشدم ،بخاطر نگاه های سنگینشون کمی معذب بودم .
بخاطر همین بود ازینکه یونیفرمم رو توی خونه بپوشم متنفر بودم ، مردم ازم فاصله میگرفتن ، اخه از چی میترسیدن؟
هنوز نمیتونستم درک کنم چرا ،از کسی که میخواد عدالتو برقرار کنه میترسن ؟اصلا سعی نمیکردم نگاهم به کسی بیوفته ،چشم به مغازه ها دوخته بودم ؛ راه میرفتم و به اینکه چقد چیزای متفاوتی توی هر ویترین هست فکر میکردم .
تو فکر بودم که چشمم به یک گلفروشی خورد .انگار تمام دنیا سیاه و سفید بود و رنگ ها، فقط توی همین مغازه ی کوچیک جا گرفته بودن !
چندتا سبد بزرگ گل جلو در بود و داخل هم پر بود از گیاه های مختلف ... پاهام یه قدم سمت گلفروشی برداشتن ، اما پشیمون شدم .الان وقتش نبود ، بابت دیر رسیدنم به اداره تنبیه میشدم ؛ اما انگار ادامس دلم به سنگ فرشای جلوی گلفروشی چسبیده بود ، نمیتونستم دل ازش بکنم .
با اینکه در حد کشیدن کامیون با دندون سخت بود ؛ازش دل کندم ، اما به خودم قول دادم که وقتی شیفتم تموم شد ،برمیگردم و چند تا شاخه گل برای گلدون همیشه خالیِ روی میز ناهارخوریمون میخرم ، شایدم مشتری همیشگیش شدم .
BẠN ĐANG ĐỌC
《Breathtaking 》 - Layho - ◇Completed◇
Fanfictionپلیس تازه کار "جانگ ییشینگ " پرونده ای رو به دست گرفته که مضنون اصلی " کیم سوهو" ییه که با تمام وجود عاشقش شده ؛ اما باور داره که اون بی گناهه ... اما واقعا همینطوره ؟ 🅶🅴🅽🆁🅴: Angst , Criminal , Romance 🄽🄲 +19 ❗ 🇭🇦🇵🇵🇾 🇪🇳🇩? �...