وقتی بالاخره توی اتاقش رها شد تصمیم گرفت فقط یطوری این جلسه مزخرف رو بپیچونه ، تلفن شخصیش که مطمئن بود توسط کسی چک نمیشه رو از کیفش خارج کرد و اولین مخاطبش رو لمس کرد و چند ثانیه بعد صدای شیطون پسر شنیده
شد :« داداش عزیزت خبر داره به پارک جیمین زنگ زدی کوک ؟»
جونگکوک نچی کرد و گفت :« خفه شو جیمین !»
پسر خندید و گفت :« خب چیشده که من یادت اومدم ؟»
جونگکوک فندک کوچیکی از روی میزش برداشت و گفت :« اون کاری که امشب قرار بود انجام بدی و ازم خواستی باهات بیام اما رد کردم کجاست ؟»
جیمین نیشخندی زد و گفت :« ولی تو ردش کردی احمق کوچولو !؟»
بیشتر لحنش سوالی بود تا کنایه اما کوک گفت :« تیکه انداختن رو تموم کن و بهم بگو کجاست ؟»
جیمین نچی کرد :« اما اونجا جای تو نیست ، کار خوبی کردی رد کردی !»
جونگکوک فندک رو روشن و خاموش کرد و گفت :« لطفا فقط سوالایی که میپرسم رو جواب بده و نصیحت نکن !»
جیمین خندید و گفت :« اوه پسر کوچولوی من میخواد بزرگ شه !»
جونگکوک دندون هاش رو بهم فشرد و گفت :« جیمین !»
تشخیص داد اگه یکم دیگه ادامه بده مسلما کوک انقدر جیغ میزد تا بمیره!
با لبخند کجی گفت :« ساعت 6 توی پارکینگ شرکت توی بلوکه 3 منتظرم باش میام دنبالت و بقیه اش رو بهت میگم !»
جونگکوک یس-ای زیر لب گفت و قبل از قطع کردن گفت :« چیز خاصی باید همراهم باشه جیم ؟»
جیمین کمی فکر کرد و گفت :« لوازم میکآپت و جذابیتت !»
جونگکوک به مزحک بودن جیمین خندید و گفت :« گرفتم .»
و قطع کرد ، جیمین بلافاصله با تموم شدن تماسش با کسی تماس گرفت
و گفت :« امشب پسر-م رو میارم ! بهترین بازی کنات رو جمع کن !»
و با قطع تماس پاش رو روی پاش انداخت و لبخندی زد ...
|+
|+
سوران با آهی که از بین لبهاش خارج شد خودش رو روی پاهای تهیونگ نشوند ؛ ته که سرش توی لپ تاپ بود بهش نگاه کرد و گفت :« خسته شدی ؟»
سوران اخمی کرد و گفت :« معلومه که خسته نیستم ، فقط دلم برات تنگ شد ..»
تهیونگ پوزخند کجی زد و گفت :« اوه عزیزم !»
سوران لباش رو به لب تهیونگ رسوند و سعی کرد تمام احساساتش رو به نمایش بزاره و البته که برای تهیونگ این فقط یک حرکت عادی بود نه احساسی در کار بود و نه علاقه ای !
سوران لباش رو جدا کرد و بلند شد و همونطور که سعی میکرد ته رو جذب کنه دور شد ؛ ته گیج بهش خیره شد چون هیچوقت کاری رو نصفه رها نمیکرد ..
وقتی نزدیک در شده بود گفت :« بقیه اش شب توی خونه تو !»
تهیونگ کلافه شقیقه اش رو مالید و گفت :« امشب نمیشه سوران ..»
سوران با کج خلقی گفت :« تو که نمیخوای بری اونجا ؟»
تهیونگ پوزخندی زد و گفت :« باید بهت جواب بدم ؟»
دختر با بغضی که سعی در مخفی کردنش داشت گفت :« اما...اونجا...»
تهیونگ بلند شد و دستش رو روی لبای سوران کشید و گفت :« ولی هیچکس تو نمیشه سوران پس نگران نباش !»
و از اتاق رفت بیرون و دستش رو به کتش کشید ، خب همیشه که نباید پسر خوب بود نه؟
چرخی به چشماش داد و از دور به پسری که نزدیک میشد لبخند زد ، جین در حالی که دستاش توی جیب هاش بود با چشمایی که برق میزد لبخندی زد و بعد از اینکه شونه به شونه تهیونگ شد با هم به سمت آسانسور رفتن ، در آسانسور بسته شد و پیامی که از هفته قبل منتظرش بودن به گوشی جین ارسال شد ...
با سرعت نور پیام رو باز کرد و دید ساعت 12 شب باید توی کازینو باشن ، چشمکی حواله هم کردن و به سمت ماشینشون رفتن و جین در حالی که پوزخند زده بود گفت :« میبینمت کیم فاکینگ تهیونگ! »
تهیونگ خندید و سوار مازراتی کواتروپورته-اش شد و جین هم از اون سمت سوار پورشه پانامرا-ش شد و از پارکینگ خارج شدن ...
اما ذهن تهیونگ هنوز درگیر اون چشمای تیله ایه صبح بود !
|+
|+
جیمین جلوی پای جونگکوک که مضطرب اطرافش رو چک میکرد نگه داشت و جونگکوک بلافاصله سوار شد ؛ وقتی از پارکینگ شرکت خارج شدن ، نفسش رو آزاد کرد ، و همون لحظه که گوشیش شروع کرد به زنگ خوردن توسط یونگی خاموشش کرد و پرتش کرد پشت ماشین جیمین !
گوشیه شخصیش رو در آورد و به جیمین گفت :« خب ؟»
جیمین بهش نگاه کرد و گفت :« پسر خوشگل من فرار کرده ؟»
جونگکوک پوزخندی زد و گفت :« من پسر تو نیستم جیمین !»
جیمین خندید و گفت :« خب که چی میخواستی بشنوی ؟»
کوک موهاش رو به بالا تاب داد و گفت :« اونجا امشب چه خبره ؟»
»! جیمی پیچید توی کوچه و گفت :« 100.000
جونگکوک سوتی کشید و گفت :« خیلیه پسر ! حتما خیلی پولدارن !»
جیمین تایید کرد و گفت :« کوک امشب باید هرطوری که هست ببریم !»
جونگکوک زبونش رو روی لبش کشید و گفت :« مطمئن باش پسر ...»
جیمین جلوی خونه اش نگه داشت و گفت :« بریم تا من موهات رو رنگ کنم !»
کوک گنگ پیاده شد و گفت :« برای بازی چه نیازی به رنگ موئه ؟»
جیمین نیشخندی زد و گفت :« تو قرار نیست بازی کنی کوک !»
جونگکوک گیج پلک زد تا اینکه جیمین گفت :« من حتی قراره سره اونی که میخواد ما براش ببریم شیره بمالم !»
جونگکوک قهقهه ای زد و گفت :« واو لعنتی من عاشق این کارم !»
جیمین در رو باز کرد و هر دو وارد شدن تا اینکه جیمین گفت :« امشب قراره کازینو آتیش بگیره !»
-
ساعت 11 شب شده بود و اون دو باید زودتر میرفتن و با تمام امکانات کازینو آشنا میشدن ، جیمین دستی به موهای کوک کشید و گفت :« شت این رنگ خیلی بهت میاد کوک !»
کوک لبخند کجی زد و گفت :« خوبه جیم .. بزن بریم !»
ВЫ ЧИТАЕТЕ
⌌ One Kiss ⌏
Короткий рассказ"FULL | کـامل شـده" "فقط یک بوسه کافیه تا عاشق من بشی !" "عآشقت شدم " ژانر : دراما - اسمات - رازآلود ♕ Best Ranking : 1 #Vkook 1 #Persian 1 #Farsi 4 #KookV