Shot 6

8.8K 995 135
                                    

در خونه رو باز کرد و با خستگی خودش رو روی مبل انداخت ، جیمین با شنیدن صدای در خودش رو سریع پایین رسوند و با دیدن کوک با نگرانی به سمتش رفت ، براندازش کرد و گفتکجا بودی ؟ حالت خوبه؟»
جونگ کوک آهی کشید و گفتخوبم
اخمی کرد و گفتکجا بودی؟» آهی کشید و جابه جا شد و دوباره گفتگفتم که خوبم جیمین این سوالا برای چیه ؟»
امروز روزی بود که جونگ کوک برای همیشه باید با این زندگی خداحافظی میکرد!
جیمین کنارش نشست و گفتچه بلایی سر صورتت اومده ؟»
اخمهاش رو توی هم کشید و گفتدعوا کردم
جیمین با دیدن گردنش گفتوسط دعوا هم هوس کردین لاو مارک بزارین ؟»
دست جیمین رو پس زد و گفتجیمین ولم کن باید برم شرکت
با صدای محکمی گفتچرا درست حرف نمیزنی؟ من نگرانتم نمیبینی؟»
اشکهاش آروم روی صورتش روون شد و گفتجیمین لطفا راحتم بزار
و به سمت حموم خونه جیمین رفت و جیمین رو توی بهت و شوک تنها گذاشت ...
-
-
تموم طول دوش گرفتن به خودش توی آیینه نگاه میکرد ؛ نه اینکه دچار
نارسیسزم شده باشه نه! چطور شد که انقدر راحت دل باخت؟ حالا باید چطور دل میکند یا اصلا تهیونگ بیخیالش میشد؟
با فکر به همه اینا روی زمین حموم زانو زد و شروع کرد به گریه کردن ، جلوی دهنش رو گرفت تا صداش بیرون نره ، اما چطور قرار بود آروم بگیره و طاقت بیاره!
صدای در زدن که اومد آروم بلند شد و صداش رو صاف کردچـ..ـیه ؟»
جیمین آهی کشید و گفتاز شرکت دنبالت اومدن
تایید کرد و بعد از اینکه دوش گرفتنش تموم شد به اتاقش رفت ، لباس یقه اسکی سفیدی با شلوار آبی آسمونی به پاش کرد و بعد کت بلند سیاهش رو پوشید ، از جیمین خواست تا صورتش رو آرایش کنه تا کبودی به چشم نیاد و بعد با زدن ماسکی حاضر شد!
-
-
من نمیتونم کوک
بار دیگه امتناع کرد اما جونگ کوک با حالت خسته ای گفتامروز روز مهمیه جیمین باهام بیاتونست درد رو از لحن جونگ کوک حس کنه پس چشم هاش رو روی هم فشرد و گفتباشه
|+
|+
روی صندلیش کنار جین نشست و به یونگی که درگیر منظم کردن کارها بود خیره شد ، نگاه یونگی برگشت سمتش و لبخندی زد و تعظیم کرد ، تهیونگ دندون هاشو روی هم فشرد و فحشی زیر لب بهش داد ..
جین به بازوش زد و گفتدیشب خوش گذشت؟»
تهیونگ گردنش رو مالید و گفتفکر کنم
در اصلی باز شد و بقیه شرکا وارد شدن ، خبرنگار ها پشت هم عکس میگرفتن و منتظر ارائه بودن ...
تهیونگ آهی کشید و گفتاین داستان برای همیشه تموم میشه
جین لبخندی زد و گفتامیدوارم به عواقبش برای شرکت خودت هم فکر کرده باشیتهیونگ تیکه انداختاونموقع تو هستی
جین دهن کجی کرد و وقتی صدای جئون از پشت میکروفون پخش شد ساکت شدن!
-
-
جونگ کوک به یونگی نگاه کرد که چطور به جیمین لبخند میزد و از طعم شامپاین های اینجا تعریف میکرد ، میتونست جو چندش و متشنج بینشون رو حس کنه که دارن تظاهر میکنن!
خسته از جاش بلند شد و داشت از اتاق بیرون میرفت که یونگی بازوش رو گرفت و گفتفکر فرار به سرت نزنه
جونگ کوک پوزخندی زد و گفتنگران نباش حتی اگه روز آخر عمرم هم باشه تو رو با شرکت بابام تنها نمیزارم مار
و از کنار یونگی با تنه ای رد شد ...
رفت پیش پدرش و جئون با دیدنش لبخندی زد و گفتخوشحالم اومدی! نمیدونم هنوزم روی تصمیمت هستی یانه
جونگ کوک لبخند فریبنده ای زد و گفتهستم پدر هستم
پدرش با دست میکروفون رو نشون داد و گفتمنتظر توئه پسرم
مصمم نفسش رو حبس کرد و با لبخند گفتاین بازی برای همیشه تموم میشه
-

با دیدن تهیونگ که اونجا نشسته بود و مشغول ور رفتن با دکمه لباسش بود لبخندی زد و پشت میکروفون ایستاد ...
نفس عمیقی کشید و شروع کردبه ارائه شرکت بزرگ جئون خوش اومدید
صدای دست زدن از همه بلند شد و نگاه ها بهش جذب شد ، عکاس ها پشت هم عکس گرفتن و جونگ کوک تونست چهره ی شوکه یونگی رو ببینه!
قرار نبود بازی اونطور که اون میخواست پیش بره!
لبخندی زد و ادامه دادجئون جونگ کوک وارث اول و آخر شرکت جئون هستم و از اینکه امروز توی این روز بزرگ میتونم به شما ارائه شرکت رو نشون بدم خرسندم!
امروز نه تنها شما ارائه شرکت بزرگ جئون رو میبینید بلکه بیشتر با اسرار این شرکت آشنا میشیددر انتها چشمکی زد که کمی مزاح به حرفهاش اضافه کنه که توجه خبرنگار ها رو بیشتر به خودش جلب کرد ...
برنامه رو چک کرد و دوباره گفتجدید ترین خبری که میتونم بهتون بدم قبل از ارائه ...»
به چهره ی شوکه ی یونگی لبخندی زد و گفتوارث شرکت جئون دیگه من نیستمهمهمه ی وحشتناکی همه جارو گرفت و یونگی داشت پس میوفتاد!
تهیونگ و جین از جا بلند شدن و تهیونگ با اخم به جونگ کوک نگاه کرد ...
چه اتفاقی داشت میوفتاد؟
جونگ کوک لبخند دلربایی زد و گفتاز تنها وارث شرکت جئون خواهش میکنم بیاد پشت میکروفون
جیمین به یونگی نگاهی انداخت که داشت از هوش میرفت و از خشم نمیدونست چیکار کنه ...
با نیشخندی به یونگی نگاه کرد و گفتبیچاره تو
یونگی برگشت سمتش اما جیمین با نیشخند از کنارش گذشت و به سمت جونگ کوک رفت که باعث تعجب یونگی شد ... نه!
جونگ کوک با پوزخندی به یونگی نگاه کرد و دست جیمین رو گرفت و کمکش کرد بالا بیاد و کنار رفت ...
جیمین لبخندی زد و گفتپارک جیمین تنها فرزند پارک سجونگ رئیس شرکت پارک فمیلی هستم و از امروز تنها وارث شرکت جئون
جیمین به جونگ کوک نگاه کرد و لبخندی زد و در آخر نگاهش رو به خبرنگار ها داد که سریعا در حال تایپ بودن ...
یونگی با خشم خواست بالا بره که جلوشو گرفتن و فریاد کشیدجونگ کوک
صداش توی سالن طنین انداز شد و توجه همه رو جلب کرد اما جونگکوک ادامه داداما اخبار اینجا تموم نمیشه
از جیمین خواست بشینه و ادامه دادمیخوام از شخصی دعوت کنم تا بیاد پشت میکروفون
به تهیونگ نگاه کرد و با لبخند گفتآقای کیم تهیونگ
تهیونگ با تعجب اما لبخند به سمت جونگ کوک رفت و پشت میکروفون ایستاد ، جونگ کوک با لبخند دستش رو گرفت که باعث تعجب ته شد اما دستش رو بالا آورد و به همه نشون داد و گفتاین مرد کسیه که عاشقشم
هزاران دوربین روشون زوم شد و عکس ها بی وقفه گرفته شد ، همهمه ی طولانی توی سالن به راه افتاد ...
تهیونگ برگشت سمت کوک و با تعجب و گیجی بهش نگاه کرد که کوک دستش رو رها کرد و روی زمین زانو زد ، تهیونگ با چشمهایی درشت بهش خیره شد که کوک جعبه ی حلقه ای از جیبش در آورد و رو به تهیونگ باز کردبا من ازدواج میکنی؟»
تهیونگ اول از شوک خندید اما در سکوت به کوک خیره شد ...
استرس خوره جونش شده بود ؛ تهیونگ خیلی مکث کرده بود!
دست کوک رو گرفت و بلندش کرد و حلقه رو از دستش گرفت ، دستش رو بوسید و با حلقه رو از دستش گرفت و زانو زد و گفتجئون جونگ کوک تو با من ازدواج میکنی ؟» جونگ کوک خندید و به شیرینی جواب دادبله
و پرید بغل تهیونگ ، ته حلقه رو توی دستش کرد و بلندش کرد و دستش رو توی دستش قفل کرد و جلو رفت و لبش رو بوسید و زمزمه کردبا یک بوسه عاشقم کردی
جونگ کوک پیشونیش رو بهش تکیه داد و گفتبا یک بوسه عاشقت کردم
ته بار دیگه لبش رو بوسید و گفتدوست دارم
جونگ کوک محکم بغلش کرد و گفتمنم عاشقتم
تهیونگ نگاهی به جین انداخت و با چشمهاش بهش گفت که همه چیز کنسله و جین با لبخند تایید کرد ...

" یک بوسه میتونه جوونه ی عشق بشه "


پایان
                                    
11:49
30/June/2019

⌌ One Kiss ⌏Where stories live. Discover now