با نگرانی چهره جونگ کوک رو برانداز کرد که به شدت آسیب دیده به نظر میرسید ، با نگاه نگرانی که بهش داده بود ازش پرسید :« کوک خوبی ؟»
جونگ کوک نگاهش رو از روی دستهاش به جیمین داد و با لبخند ظاهری گفت
:« آره خوبم هیونگ!»
جیمین تایید کرد و موهاش رو بهم ریخت ، لبخندی زد و گفت :« ده دقیقه دیگه بازی شروع میشه آماده ای برای تار و مار کردن ؟»
جونگ کوک خندید و گفت :« یـــس!»
بالم لبش رو روی لبش کشید و بعد از زدن لبخند فریبنده ای بین مشتری ها رفت تا طبیعی جلوه کنه که یک گارسونه ؛ جیمین به سمت میز رفت و توی گوشی زمزمه کرد :« بیا سره میز خوشگلم!»
جونگ کوک فحشی به لحن مسخره جیمین داد و خودش رو به میز رسوند و با اغواگری گفت :« چیزی لازم دارین آقایون جذاب ؟»
مرد فرانسوی نگاهی به جونگ کوک انداخت و با لبخند نوشیدنی سفارش داد ، جیمین توی گوشی زمزمه کرد :« مخ اون مرد چاق رو بزن ، بیشترین ژتون رو داره!»
جونگ کوک خم شد روی مرد و گفت :« اوه برند مورد علاقه لباسم!»
مرد نگاه زشتی بهش انداخت و گفت :« امثال تو چطور این لباسها رو دیدن ؟ نگران نباش هرزه کوچولو اگه بازی امشب رو ببرم قول میدم شب خوبی در انتظارته!»
دندون هاش رو روی هم سایید اما لبخند مصنوعی به لب آورد :« بی صبرانه منتظر شبتونم اما قبل شما باید به اون آقا رسیدگی کنم پس متاسفم!»
مرد رو دور زد و کنار جیمین ایستاد ، مرد پوزخندی زد و گفت :« برام نوشیدنی بیار!» جونگ کوک به سمت پیشخوان رفت و در حالی که غر غر میکرد نوشیدنی رو حاضر کرد :« اگه بحث اون پول نبود جوری میزدمش که بفهمه هرزه کیه!»
جیمین در حالی که سعی میکرد خنده اش رو کنترل کنه گفت :« تو امشب تو اتاقت منتظرم باش کوچولوم!»
جونگ کوک چشم هاش رو چرخوند و گفت :« مزخرف نگو جیمین وگرنه میزارم میرم احمق!» جیمین خندید و دیگه چیزی نگفت تا جونگ کوک نوشیدنی مرد رو برد ، کارت ها پخش شدن و جونگ کوک با نگاه سرسری تمام کارت هارو برانداز کرد ، توی گوشی به جیمین رسوند و کنارش ایستاد!
مثل هرزه هایی که توی کلیسا هستن عرق میریخت و این پشت نقاب لبخندش کاملا مخفی شده بود! جیمین تا نیمه ی بازی پیش از بقیه بود که در وی آی پی باز شد و دو نفر وارد شدن ، جونگ کوک که بغل جیمین نشسته بود با چشم های کنجکاو به اون سمت نگاه کرد که تهیونگ رو دید و حس کرد قلبش چندیدن تپش رو جا انداخته!
پشتش جین وارد شد و با دیدن اون دو موش کوچولو پوزخندی زد ، جیمین کارت بعدی رو انداخت و با جمع امتیاز بیشتر زیر گوش کوک زمزمه کرد :« اینجا چیکار میکنن اونا کوک ؟ دوست پسرت چرا اینجاست لعنتی ؟»
جونگ کوک چیزی نگفت که جین به سمت مرد چاق رفت ، زیر گوشش چیزی زمزمه کرد و بعد روی مبلی اون طرف تر پیش تهیونگ در حالی که با چشمهای نگران اما چهره ای خنثی نشسته بود نشست!
مرد به جیمین و جونگ کوک نگاه کرد و با پوزخند گفت :« اگه من ببرم پولی نمیخوام!»
جیمین خنده ی تمسخر آمیزی کرد و گفت :« چقدر امیدوار! معلومه بازنده ی این بازی کیه! اما بگو اگه ببری چی میخوای ؟ بخاطر خدا که پولت رو نمی بخشی!»
مرد پوزخندی زد و نگاه کثیفش روی جونگ کوک نشست و گفت :« عروسکت رو میخوام! هرزه کوچولوی توی بغلت رو یک شب میخوام!»
چشمهای جیمین به درشت ترین حالت رسید و جونگ کوک با نگرانی بهش چشم دوخت که جیمین با اطمینان گفت :« چیزی نمیشه کوک ما میبریم!»
جونگ کوک تایید کرد و جیمین گفت :« قبوله!»
چشمهای تهیونگ به درشت ترین حالت رسید و با خشم رو به جین گفت :« داره چه غلطی میکنه ؟ اون عوضی میبره و دوست پسر منو با خودش میبره!»
سوکجین اخمی کرد و گفت :« نمی فهمم چی شده! قرار بود دستشون رو رو کنیم نه اینکه بخواد ...آییــش!»
تهیونگ از جاش بلند شد که جین نگهش داشت :« بشین سر جات لعنتی! همه تو اون جمع میشناسنت! فردا تیتر روزنامه ها میشی!»
نگاه عصبیش رو به کوک داد که با نگرانی بهش نگاه میکرد ، بهش اشاره داد که بره به اون سمت و خودش بلند شد و رفت سمت دستشویی!
بعد از اشاره تهیونگ زیر گوش جیمین زمزمه کرد :« میرم هیونگ بگو برات نوشیدنی بیارم!» جیمین لبخندی زد و گفت :« برام نوشیدنی بیار عزیزم!»
جونگ کوک با لبخند فریبده ای تایید کرد و رفت ؛ در دستشویی رو باز کرد و وارد شد ، صدای قفل در از پشتش بلند شد و تونست تهیونگ رو ببینه که در رو قفل کرده و بهش تکیه داد ، با نگاه عصبیش در حال برنداز کردن جونگ کوک بود!
با نگاه ناراحتش بهش چشم دوخت و به سمتش رفت و گفت :« تهــ...»
-«ساکت!»
با فریاد تهیونگ ساکت شد و فقط سرجاش خشک شد که تهیونگ گفت :« این تویی جونگ کوک ؟ به راحتی سرت شرط ببندن؟ تاحالا با چند نفر اینطور بازی کردی ؟ مگه من دوست پسرت نیستم؟»
چشم هاش رو محکم روی هم فشرد و گفت :« من باهات بازی نکردم تهیونگ!»
به سمتش رفت و بازوش رو فشرد که آخی از درد گفت و چسبوندش به دیوار ، با لحن ترسناکی گفت :« مـــن دوســـت پســـر تـــوام میفهمی؟»
جونگ کوک با عصبانیت دستش رو جدا کرد و گفت :« حواست باشه چطور رفتار میکنی تهیونگ! چشماتو باز کن! من اینم ... به کسی سرویس نمیدم یا با کسی همخواب نمیشم! من فقط یه پسر جوونم که پی خوشگذرونیه! میفهمی ؟ هیچ چیز امشب تحت کنترلم نیست نمیبینی؟ به نظرت دوسِت ندارم؟ پس چرا باهات قرار میزارم؟ آقای کیم تهیونگ رئیس شرکت ماه آبی منم جئون جونگ کوکم پسر رئیس شرکت جئون! میفهمی؟ من آدم هرزه ای نیستم!»
سیلی محکمی توی گوشش خورد و باعث شد سرش به سمت چپ مایل بشه!
با چشمهای به خون نشسته برگشت سمت تهیونگ که تهیونگ مشتی خوابوند توی صورتش و جونگ کوک پرت شد روی زمین!
یقه اش رو گرفت و گفت :« عوضی! میدونستم شوگا یک گوشه نمیشینه!»
جونگ کوک با چشمهای ناباور به تهیونگی که دیوونه شده بود نگاه میکرد ، سمت راست صورتش بی حس شده بود اما درد اینکه نمی فهمید تهیونگ چش شده بود بد تر بود!
تهیونگ تکونش داد و گفت :« توئه لعنتی عاشقم کردی و حالا توی صورتم داد میزنی که برادر شوگایی؟ تو از سمت اون اومدی؟ دیگه چی از جونم میخواین!»
جونگ کوک تقلا کرد تهیونگ رو جدا کنه اما فایده ای نداشت و مشت دیگه ای توی صورتش فرود اومد ...
کم کم داشت هوشیاریش رو از دست میداد که دیگه تهیونگ رو حس نکرد ، بالای سر جونگ کوک ایستاد و گفت :« کارم باهات تموم نشده آشغال!»
تماسی گرفت و چند دقیقه بعد سه نفر زیر بازو و پاهاش رو گرفتن و جونگ کوک رو از اونجا بردن!
با نفرت به صورتش خیره شد و گفت :« نباید با من بازی میکردی جونگ کوک! من عاشقت شدم لعنتی چطور تونستی؟ اما کارم باهات تموم نشده! تا آخرین ذره وجودت متعلق به منه! به همه ثابت میکنم و تو فردا که از درد به خودت میپیچی میتونی نابودی شرکت و پدرت رو ببینی!»
آهی از بین لبهاش خارج شد و خواست مخالفت کنه که لبهای تب دار تهیونگ روی لبهاش نشست ، بوسه ی سطحی روی لبهاش گذاشت و رو به آدم هاش گفت :« پرنس رو ببرین خونه ام!»
کم کم روی دست های اون افراد از هوش رفت اما یک چیز رو خوب فهمید ، همه چیز زیر سره یونگی بود!
-
جیمین بعد از برد بازی نصف پول رو با لانا تقسیم کرد و همه جا دنبال کوک گشت اما نتونست پیداش کنه ، تهیونگ گوشه ی کلاب در حال نوشیدن بود و با چشمهاش نگاه های ترسناکی رو مهمون جیمین میکرد!
با عصبانیت سمتش رفت و گفت :« جونگ کوک کجاست ؟»
تهیونگ زبونش رو توی دهنش چرخوند و گفت :« جایی که باید باشه!»
جیمین با گیجی گفت :« کجاست تهیونگ؟»
ته لبخندش رو جمع کرد و همونطور که دکمه کتش رو میبست تا بره ؛ زیر گوش جیمین زمزمه کرد :« بهشون بگـو جونگ کوک ماله منه!»
و از کنار جیمین رد شد و اون رو توی بهت تنها گذاشت!
|+
|+
CZYTASZ
⌌ One Kiss ⌏
Krótkie Opowiadania"FULL | کـامل شـده" "فقط یک بوسه کافیه تا عاشق من بشی !" "عآشقت شدم " ژانر : دراما - اسمات - رازآلود ♕ Best Ranking : 1 #Vkook 1 #Persian 1 #Farsi 4 #KookV