رز:دخترا زمان قرعه کشی است !
لیسا:امید وارم تو یه گروه باشیم
جینی:میگن بچه های نو هم آمده
جیسو:هر کی باشن به ما رسیده نمیتونن
جیمین:بیاید دیگه شما ها رو دارن صدا میزنن
زز:باشه
.
.
.
.
مدیر:خوش اومد میگم به همه شما ها بخاطر آومدن تو این مهمونی و بودن در برنامه بزرگ ما خوب الان ما قرعه کشی را شروع میکنیم اول تیم A تو تیم A اولین نفر گرفته شده حاضرین نفر اول را بگم خوب نفر اول تو گروه A است خانوم جیسو نفر دوم تو گروپ A خانوم لیسا نفر سوم آقای جنگکوک نفر چهارم آقای جین نفر پنجم تو گروپ A خانوم رز نفر ششم آقای نمجون و آخرین نفر خانوم آیو.
.
.
.
.
.
مدیر:خوب دوستا گروه A را خو دیدین که کدوم اشخاص بود و در گروپ A یک دختر خانوم جدید بود خانوم آیو....... و الان نوبت گروه B است نفر اول تو گروه B است آقای وی نفر دوم خانوم جینی نفر سوم خانوم نانسی نفر چهارم آقای جیمین نفر پنجم آقای جهوپ نفر ششم خانوم زویو نفر و نفر هفتم یکی که قبلا تو این مدرسه بود آقای خوشتیب مرموز آون کسی نیست کسی نیست جز آقای مین یونگی معروف به شوگه...
.
.
.
....... ......... گروپ A..................................
1:جیسو
2:لیسا
3:جنگکوک
4:جین
5:رز
6:نمجون
7:آیو
.....................گروه B....................................
1:وی
2:جینی
3:نانسی
4:زویو
5:جهوپ
6:جیمین
7:شوگه
......................................................................
جینی:نه نه این این امکان نداره این چیطور اون اون اون نه نباید.
وی:خوبی جینی؟
جینی:این این نه
وی:چی شده چی جریان داره ؟
جینی:من میخام برم الان
وی:باشه پس وایسا من بیام.
جینی:متاسفم من باید برم
وی:آوه این دختره را چی شده فکر کنم واسه این که تو یک تیم اوفتدیم سرش تاثیر کده هههههه.
زویو:سلام کیم تهیونگ آوه ببخشی سلام وی
وی:تو اینجا چی کار میکنی عه؟
زویو:وای خیلی بدجنسی خیلی وقت بود نومده بودی سراغم به تشویش شده بودم تا به دوست هایت زنگ زدم گفتن که باهاشون شرط بستی؟
وی:آره اصلا به تو چی؟
زویو: همو دختره است شکارت؟خیلی خوشگله شکاری بدی نیست
وی:به تو مربوط نمیشه اصلا گم شو از جلوی چشام.
زویو: چی داری میگی من و تو یک تیمیم از این به بعد همیشه جلوی چشات هم.
وی:فقط تو کارم مداخله نکن الان هم برو.
زویو:چیه میخای کاری که با من کدی را با آون هم بکنی؟ من خیلی معصوم بودم ولی تو تو خیلی عوضیه هر گز نمیگذارم زنده گی خوشی داشته باشی.
وی: اوی تو چقدر شله یی گفتم گمشو لعنتی .
زویو:باشه الان میرم ولی همیشه همینجا هم تو هر قدمت تعقیبت میکنم .
وی:برو برو بابا.
زویو:باشه من رفتم شب خوش.
وی:برو برو بباای
.
.
.
لیسا:ای وی جینی را ندیدی؟
وی:آره دیدم خیلی شوک و ناراحت بود گفت میرم خونه.
لیسا:اوووفففف
وی:چرا چی شده؟
لیسا:آون پسره شوگه یادته؟
وی:آره چرا؟
لیسا:نباید آون میومد
وی:مگه چرا ؟
لیسا:میتونی از جینی پرسان کنی من چیزی گفته نمیتونم متاسفم
وی:آوه باشه چرا نه
رز:اووووووووووووووووففففففففففف
جیسو:عه چی شده ؟
رز:جیمیننننن
جیسو:جی شده جیمین ؟
رز:آون چرا تو تیم ما نیستتتتت؟؟؟؟
جیسو:مه چی بفامم تالع نداری وی
رز:خاک تو تالع من
جیسو:ههههه چرا باید جیمین تو تیم تو میبود؟
رز: عه هیچ هیچ هیچ اممممم اوووففففف
جیسو:باشه باشه فهمیدم ....
رز:چی راااا
جیسو:هیچی هیچی
رز:امممم
.
.
.
.
جین:قسمت هم مه و تو رو یکجا میکنه همیشه
جیسو:ای را ای را ای قسمت نبود قرعه کشی بود
جین:خا هر چی که بود
جیسو:خی چرا میگی قرعه کشی ؟
جین:اوی خداجان بد کدم اصلا باشه؟
جیسو:وی وی مگه من چی گفتم ؟
جین:هیچی هیچی فقط خوش شدم که یکجا برامدیم:)
جیسو:اممممم به ما عادی
جین:اوووففف باشه
جنگکوک:باز هم
لیسا:عه
جنگکوک:هیچی
لیسا:من بدبخت با تو برومدم
جنگکوک:واااااای تو بدبختتتت؟؟؟؟ بدبخت خا من هم که با درد سر برومدم
لیسا:ای را درد سر خا تویی
جنگکوک:اوه درد سر منم ؟آون که همیشه به من میخوره کیه عه؟
لیسا:حوصله دعوا ندارم
جنگکوک:انگار که من میخام با هات دعوا کنم!!!
لیسا:خوب پس باشه
جنگکوک:چی شده چرا ناراحتی؟
لیسا:هیچی
جنگکوک:واسه اینکه باهات تو یک تیم استم ناراحتی؟
لیسا:نه نه فقط واسه جینی
جنگکوک:چرا چی شده مگه جینی کوچولو را؟
لیسا:یکی اومد که نباید میومد
جنگکوک:آون قضیه ؟
لیسا:آره
جنگکوک:اوه متاسفم
لیسا:نه نه چیزی به متاسف نیست
جنگکوک:وی کجاست؟
لیسا:نمیدونم همین جا است
جنگکوک:بین وی و جینی چیزی است؟
لیسا:نه نمیدونم نه فکر نکنم
جنگکوک:باشه
.
.
.
.
.
جنگکوک:آهای پسره تو چرا اینجایی؟
وی:پس کجا باشم ؟
جنگکوک:معلومه که جینی علاقه داری پسر جون
وی:چی مه به اون؟
جنگکوک:آره
وی:ههههههه چی اصلا
جنگکوک:خوب باشه مگر معلوم دار است
وی:اممممم
جنگکوک:الان نباید با جینی باشی؟
وی:مگه چرا ؟
جنگکوک:پسره احمق خینگ فقط برو پیش جینی و دیگر سوال نکو
وی:الان ناوقت شب است
جنگکوک:فرقی نمیکنه برو از همیشه برت ضرورت داره
وی:آره راست میگی باید برم پیشش اصلا خوب نبود مگر او گفت که نمیخاد بیام باهاش
جنگکوک:این به این معنی نیست که برت ضرورت نداره
وی:پس چی شده؟
جنگکوک:میتونی از خودش بپرسی
وی:آره درسته باید برم نزدش
جنگکوک:آفرین پسر خوب برو اله زود
وی:ممنونم
جنگکوک:ویلکم
.
.
.
.
.
.
1:آیا از قرعه خوش تون اومد ؟
2:از اشخاص جدید از کی خوشتون اومد؟
3:زویو چی میخاد؟
4:این شوگه کیست و با جینی چی ارتباط داره؟
5:لیسا و جنگکوک چیجوری هستن ؟
6:رز و جیمین چی خاد شدن تو تیم های جدا
YOU ARE READING
Stay With Me
Fanfictionاین داستان تقریبا کره یی است و در مورد چندین دانش آموز است که سختی ها مواجه میشوند ولی عزیز های دارن که همیشه کمک شان میکنند عاشق میشوند ولی گفته نمیتوانند باید بیبینیم این بچه ها چی میکنند