part 8

389 14 15
                                    

رز:دخترا زمان قرعه کشی است !
لیسا:امید وارم تو یه گروه باشیم
جینی:میگن بچه های نو هم آمده
جیسو:هر کی باشن به ما رسیده نمیتونن
جیمین:بیاید دیگه شما ها رو دارن صدا میزنن
زز:باشه
.
.
.
.
مدیر:خوش اومد میگم به همه شما ها بخاطر آومدن تو این مهمونی و بودن در برنامه بزرگ ما خوب الان ما قرعه کشی را شروع میکنیم اول تیم A تو تیم A اولین نفر گرفته شده حاضرین نفر اول را بگم خوب نفر اول تو گروه A است خانوم جیسو نفر دوم تو گروپ A خانوم لیسا نفر سوم آقای جنگکوک نفر چهارم آقای جین نفر پنجم تو گروپ A خانوم رز نفر ششم آقای نمجون و آخرین نفر خانوم آیو

.
.
.
.
.
.
مدیر:خوب دوستا گروه A را خو دیدین که کدوم اشخاص بود و در گروپ A یک دختر خانوم جدید بود خانوم آیو....... و الان نوبت گروه B است نفر اول تو گروه B است آقای وی نفر دوم خانوم جینی نفر سوم خانوم نانسی نفر چهارم آقای جیمین نفر پنجم آقای جهوپ نفر ششم خانوم زویو نفر و نفر هفتم یکی که قبلا تو این مدرسه بود آقای خوشتیب مرموز آون کسی نیست کسی نیست جز آقای مین یونگی معروف به شوگه..

.
.
.
.
....... ......... گروپ A..................................
1:جیسو
2:لیسا
3:جنگکوک
4:جین
5:رز
6:نمجون
7:آیو
.....................گروه B....................................
1:وی
2:جینی
3:نانسی
4:زویو
5:جهوپ
6:جیمین
7:شوگه
......................................................................
جینی:نه نه این این امکان نداره این چیطور اون اون اون نه نباید.
وی:خوبی جینی؟
جینی:این این نه
وی:چی شده چی جریان داره ؟
جینی:من میخام برم الان
وی:باشه پس وایسا من بیام.
جینی:متاسفم من باید برم
وی:آوه این دختره را چی شده فکر کنم واسه این که تو یک تیم اوفتدیم سرش تاثیر کده هههههه.
زویو:سلام کیم تهیونگ آوه ببخشی سلام وی
وی:تو اینجا چی کار میکنی عه؟
زویو:وای خیلی بدجنسی خیلی وقت بود نومده بودی سراغم به تشویش شده بودم تا به دوست هایت زنگ زدم گفتن که باهاشون شرط بستی؟
وی:آره اصلا به تو چی؟
زویو: همو دختره است شکارت؟خیلی خوشگله شکاری بدی نیست
وی:به تو مربوط نمیشه اصلا گم شو از جلوی چشام.
زویو: چی داری میگی من و تو یک تیمیم از این به بعد همیشه جلوی چشات هم.
وی:فقط تو کارم مداخله نکن الان هم برو.
زویو:چیه میخای کاری که با من کدی را با آون هم بکنی؟ من خیلی معصوم بودم ولی تو تو خیلی عوضیه هر گز نمیگذارم زنده گی خوشی داشته باشی.
وی: اوی تو چقدر شله یی گفتم گمشو لعنتی .
زویو:باشه الان میرم ولی همیشه همینجا هم تو هر قدمت تعقیبت میکنم .
وی:برو برو بابا.
زویو:باشه من رفتم شب خوش.
وی:برو برو بباای
.
.
.
لیسا:ای وی جینی را ندیدی؟
وی:آره دیدم خیلی شوک و ناراحت بود گفت میرم خونه.
لیسا:اوووفففف
وی:چرا چی شده؟
لیسا:آون پسره شوگه یادته؟
وی:آره چرا؟
لیسا:نباید آون میومد
وی:مگه چرا ؟
لیسا:میتونی از جینی پرسان کنی من چیزی گفته نمیتونم متاسفم
وی:آوه باشه چرا نه
رز:اووووووووووووووووففففففففففف
جیسو:عه چی شده ؟
رز:جیمیننننن
جیسو:جی شده جیمین ؟
رز:آون چرا تو تیم ما نیستتتتت؟؟؟؟
جیسو:مه چی بفامم تالع نداری وی
رز:خاک تو تالع من
جیسو:ههههه چرا باید جیمین تو تیم تو میبود؟
رز: عه هیچ هیچ هیچ اممممم اوووففففف
جیسو:باشه باشه فهمیدم ....
رز:چی راااا
جیسو:هیچی هیچی
رز:امممم
.
.
.
.
جین:قسمت هم مه و تو رو یکجا میکنه همیشه
جیسو:ای را ای را ای قسمت نبود قرعه کشی بود
جین:خا هر چی که بود
جیسو:خی چرا میگی قرعه کشی ؟
جین:اوی خداجان بد کدم اصلا باشه؟
جیسو:وی وی مگه من چی گفتم ؟
جین:هیچی هیچی فقط خوش شدم که یکجا برامدیم:)
جیسو:اممممم به ما عادی
جین:اوووففف باشه
جنگکوک:باز هم
لیسا:عه
جنگکوک:هیچی
لیسا:من بدبخت با تو برومدم
جنگکوک:واااااای تو بدبختتتت؟؟؟؟ بدبخت خا من هم که با درد سر برومدم
لیسا:ای را درد سر خا تویی
جنگکوک:اوه درد سر منم ؟آون که همیشه به من میخوره کیه عه؟
لیسا:حوصله دعوا ندارم
جنگکوک:انگار که من میخام با هات دعوا کنم!!!
لیسا:خوب پس باشه
جنگکوک:چی شده چرا ناراحتی؟
لیسا:هیچی
جنگکوک:واسه اینکه باهات تو یک تیم استم ناراحتی؟
لیسا:نه نه فقط واسه جینی
جنگکوک:چرا چی شده مگه جینی کوچولو را؟
لیسا:یکی اومد که نباید میومد
جنگکوک:آون قضیه ؟
لیسا:آره
جنگکوک:اوه متاسفم
لیسا:نه نه چیزی به متاسف نیست
جنگکوک:وی کجاست؟
لیسا:نمیدونم همین جا است
جنگکوک:بین وی و جینی چیزی است؟
لیسا:نه نمیدونم نه فکر نکنم
جنگکوک:باشه
.
.
.
.
.
جنگکوک:آهای پسره تو چرا اینجایی؟
وی:پس کجا باشم ؟
جنگکوک:معلومه که جینی علاقه داری پسر جون
وی:چی مه به اون؟
جنگکوک:آره
وی:ههههههه چی اصلا
جنگکوک:خوب باشه مگر معلوم دار است
وی:اممممم
جنگکوک:الان نباید با جینی باشی؟
وی:مگه چرا ؟
جنگکوک:پسره احمق خینگ فقط برو پیش جینی و دیگر سوال نکو
وی:الان ناوقت شب است
جنگکوک:فرقی نمیکنه برو از همیشه برت ضرورت داره
وی:آره راست میگی باید برم پیشش اصلا خوب نبود مگر او گفت که نمیخاد بیام باهاش
جنگکوک:این به این معنی نیست که برت ضرورت نداره
وی:پس چی شده؟
جنگکوک:میتونی از خودش بپرسی
وی:آره درسته باید برم نزدش
جنگکوک:آفرین پسر خوب برو اله زود
وی:ممنونم
جنگکوک:ویلکم
.
.
.
.
.
.
1:آیا از قرعه خوش تون اومد ؟
2:از اشخاص جدید از کی خوشتون اومد؟
3:زویو چی میخاد؟
4:این شوگه کیست و با جینی چی ارتباط داره؟
5:لیسا و جنگکوک چیجوری هستن ؟
6:رز و جیمین چی خاد شدن تو تیم های جدا

Stay With MeWhere stories live. Discover now