زنگ زده شد...
لیسا:آوه شکر از این جهنم نجات پیدا میکنم .
جنگکوک:اوه دختره حوصله حرف های بی خود تو رو ندارم کمی متوجه حرفات باش.
لیسا: تو لعنتی بزار حرفم تموم شه کجا داری میری. ...... فاااک
جنگکوک:وقتی خوش از این جهنم برو به بهشتت.
جینی:لیسا داری بزرگش میکنی پسر خوبه است باهاش اینجوری رویه نکن
لیسا:اممممم شاید داری درست میگی باشه.... راستی نانسی درست میگه اون پسره که با تو بود تو یه میزه خیلی جذابه اسمش چی بوددد اممم
جینی:کیم تهیونگ
لیسا:آوه آره خیلی نام با مزه یی داره آون رفتارش با تو چیجوریه؟
جینی:خوبه بد نیست فقط یه ذره نمیدونم احساس بد دارم....
لیسا:چیجور احساس؟
جینی:خوب دقیقا نمیدونم چیجوری بگم نمیدونم واقعا شاید واسه این که نو تو کلاس اومده اینجوری میشم.
لیسا:آره شاید واسه همین..
رز:اوووفففف امروز خیلی خیلی درس بود واقعا سرم داره میترکه.
جیسو:باید هم باشه چون امتحانات نزدیکه. ..
رز:به نظرتون مقام چندم را میگیریم؟
جیسو:نمیدونم
لیسا:احساس میکنم دوم
جینی:ناکام
رز:اوی جینی اینقدر منفی فکر نکو .
جیسو:راستی بچه ها یادتون نره مسابقات شاید شروع شوه!!!!
لیسا:خدای من تو کدوم تیم خاد بودیممم! !!!
جینی:هر تیم لعنتیه باشم فرق نمیکنه فقط مسابقه مسخره تموم شه.
جیسو:مسخره نگو این نمرات نیم امتحان ما است دختر جووون..
رز:آره جیسو درست میگه
سلام بچه هااااا نانسی گفت
جینی:باز این پیداش شد.
جیسو:جینی ایششش
جینی:اوه باشه چیزی نگفتم که
نانسی:خوب بچه ها براتون از مسابقات خبر آوردم
جیسو:واااااای چی اینقدر زود شروع میشه؟؟؟؟
نانسی:نه هنوز ناوقت شده
رز:خوب چی وقت است
نانسی:آماددددده؟؟؟
لیسا:ها ها ها ها بگوووو
نانسی: فردا شب قرعه کشی تیم هاست اون هم تو یه مهمونی که همه دعوت استن!!ا
رز:واااااای مهمونییی! !!!!!
جینی:اوووفففف
لیسا:واوووو خیلی خوبه دختر ها باید خیلی خوب به نظر برسیمممم. ...
رز: من میرم خونه.
لیسا:آره بچه ها من هم میرم خیلی درس دارم
جینی:من هم میرم
جیسو: حال من هم بد است سرم داره میترکه میرم خونه
اوکی دخترا ها باااااای
.
.
.
.
.
.
چقدر امروز روزی خوبی است جیسو گفت وای پیام کی اومده ...نانسی پیام داده چی گفته امروز مدرسه نمیرم چرا ! چون رخصتی است واسه مهمونی شب..! اوووو کی جیسو آماده شو میایم میریم خریداری واسه مهمونی امشب! آوه اوک باشه.
.
.
.
لیسا:سلااااممم جیسو
جیسو:سلاااام دخترا جینی کجاست؟
نانسی:مگه جینی رو نمیشناسی
جیسو: آوه آره هههههه
لیسا:جینی میاد خودش
جیسو:باشه
نانسی:دخترا آماده به سرعت تند میرم
رز:باااشه
.
.
.
.
.
.
.
و داستان از دید جینی
لعنتی اینقدر زود آمدن من هنوز خواب بودم مجبور شدم واسه شون دروغ بگم که خودم میام ای کاش به خواب نمیموندم الان باهاشون یکجا میرفتم خوب باشه خیر خودم میرم فقط در رو باز کدم میخاستم برم که صدایی را شنیدم .
.
.
آون صدای وی بود که گفت ای ای جینی جینی
جینی:چی بگو تو اصلا اینجا چی کار میکنی
وی:کجا داری میری؟؟؟؟
جینی:امممم فروشگاه
وی:میخای برسونمت؟
جینی:نه ممنون خودم میرم
وی:خواهش نبود دستور بود
جینی:نه نمیخام خودم میرم برو به یکی دیگه دستور بته.
.
.
.
داستان از دید وی:
من آون لجبازیه که جینی میکد را دوست داشتم بیشتر میخاستمش نمیدونم چرا تو دلم احساس میکنم انگار گناه میکنم من خیلی خیلی این کار و با همه کدیم مگم ای قسم احساس را به هیچ کس نداشتم نمیدونم شاید گیچ شده باشم
.
.
.
.
.
وی:آهای دختره یه بار برت میگم بیا وگرنه ... بد میشه .
جینی: هیچی نمیتونی تعقیبم نکو پسره دیوونه
وی:چی دیوونه گفتی الان من دیوونه میشم واقعا
جینی: ولممممم کن رهایم کن
وی:وای تو چقدر سبکی اصلا سنگین نیستی
جینی: ولم نمیکنی؟؟؟
وی:میکنم مگم اول تو موتور میشنونمت .
جینی:لعنتی اوفففف
وی:کلاه را بپوش
جینی: نمیپوووشم
وی:اینقدر لجبازی نکن من حرف رو که زدم میکنم میخایی به زور؟
جینی: نه نه خودم میگذرم احمقققق
وی:آفرین دختر خوب ! خوب الان کجا میری
جینی:نمیگم
وی:باشه نگو خودم یه جای میبرمت که خودم خواستم آماده باش
جینی:تو دیوووووونه یییییی آهسته برووو
وی:من که دارم آهسته میرم و ها تهدید نکو چون خیلی بد خاد شد.
جینی:لعنتی پاییییین کن
وی:میرسیم ساکت باش
جینی:باشه هر جای میبری زودددد
وی:باشه تند میرم
جینی:نه نه نه تند نیییی
وی:خودت گفتی
جینی:بد کدم تو رو خدا پایینم کن
وی:رسیدیمداستان از دید جینی
خیلی قشنگ بود واقعا منظره خوبی بود خیلی خوش شدم که منو تو این فضا زیبا نزدیک ساحل آورد ولی غرورم اجازه نمیداد مگر واقعا خوش بودوی:آهای دختر پایین شو
جینی:بیبین منو دختر نگو
وی: اییییی پس بچه بگویم؟؟؟
جینی:نه دیوونه فقط جینی بگو
وی:باشه جینی
جینی لبخند کوتاه و خوشگله زد
داستان از دید وی
اون دختره خیلی لجبازه ولی من این لجبازی را دوست دارم آون بانمک خوشگل لجباز هوشیار و دارای غرور است نمیدونم چی شده منو اینکار اولین دختره بود که باهاش ملاقات کردم وقتی تو موتور دستشو تو کمرم حلقه کده بود احساسی خیلی خوبی داشتم و وقتی که آون لبخندش را زد واقعا فک کردم قلبم نمیدونم چیم شده ولی عشق بوده نمیتونه چون من دختره آون دختره مغرور بوده نمیتونم .
.
.
.
.
.خوب دوستا این پارت تموم شد مگم ماجرا شروع شد .
الان دو تیم تشکیل میشن و تو یک خونه زنده گی میکنن و سه 4 نفر هم جدید میایه داستان خیلی جالب میشه!!!سوالات:
1:به نظر تون کی کی ها تو یک تیم خاد بودن؟
2:وی داره تغیر میکنه ؟

YOU ARE READING
Stay With Me
Fanfictionاین داستان تقریبا کره یی است و در مورد چندین دانش آموز است که سختی ها مواجه میشوند ولی عزیز های دارن که همیشه کمک شان میکنند عاشق میشوند ولی گفته نمیتوانند باید بیبینیم این بچه ها چی میکنند