د.ا.ن امیلی
چشامو در حالی باز کردم که بدنم درد میکرد و خونی بود و به صندلی بسته شده بودم و دهنم بسته بود چشامو بازتر کردم ... شت ....همون دختره رو دوباره دیدم اما این دفعه جوون بود و مثه دختر بچه ای اون شبا میدیدمش نبود
د.ا.ن جیمز
اومدیم جایی ک جان حدس میزد و رسیدیم ب ی ساختمون
_ ینی میگی اینجاس؟
× من چیزی نمیگم فقط حدس میزنم
_ خب من میرم تو
× باشه مراقبه خودت باش
_ ی موقع نگی منم میام کمکت 😐
× ن من بیرون میمونم 😌
_ من باید ب فکر انتخاب معیارایه مناسب تر برای انتخاب دوست باشم 😑
× باشه حالا برو
رفتم تو اون ساختمون خوف اور و احساس میکردم تمام انرژی و نیروهام داره تخلیه میشه......رفتم جلوتر ک امیلی رو دیدم و دوییدم سمتش اما ی دختره جوونیو دیدم ک نمیدونستم نیروش چیه اما اینقدر قوی بود ک نمیزاش بیام جلوتر و برم پیش امیلی و با وضعی ک امیلی داشت واقعا زبونم بند اومده بود و هیچی نمیتونستم بگم
د.ا.ن امیلیا
نایل اومده بود دنبالم اما برام اهمیتی نداشت چون هر بلایی ک سرم اومده تقصیره اون بود و تو فکر محکوم کردن نایل به جرم کارایی ک مرتکب شده بودم ک یهو ....صدای داداشم جرج اومد
€ ببین چه مهمونایی اینجان ....خوش اومدین فقط ببخشید ک زیاد تدارک ندیدم براتون
اومد سمتم
€ و تو ابجیه بزرگه خیلی خوشحال نیستم ک میبینمت اما خب باید این وضعو تحمل کنم
+امیلی تو حالت خوبه؟؟؟؟؟
€ فعلا ابجی بزرگه نمیتونه جوابتو بده چون..
+ وایسا ببینم امیلیا خواهره توا؟
€ با کمال تاسف ...اره
+ خب حالا ولش کن
€ قطعا من این همه کارو نکردم ک زودم بخوام ابجیمو ولش کنم نه؟؟؟؟ تمام نقشه های تصادف و اتفاقات بالای پشت بوم و... همش کاره من بود
+ وایسا ببینم ینی تو همه ی این مدت امیلی رو آزارش میدادی؟
€ خب اره ولی حیف اون همه وقت ....این لعنتی باعث شد من کسی ک دوسش دارمو از دست بدم * دهنه امیلی رو باز کردم * چرا خودت بهش نمیگیاز واقعیتایی ک میشنیدم نمیدونستم باید چی بگم اما جرج واقعن ادمه احمقیه چون اون کاری کرد دوست دخترش با من تصادف کنه و هرجوری سعی میکنم اینارو باهم جور کنم نمیشه پس قطعا "سارا" ( دوس دخترِ جرج) جزء کسایی بوده باعث این اتفاق شدن
_ واقعا برات متاسفم جرج واقعا تو برادرم بودی؟؟؟؟و الانم داری مرگ سارا رو میندازی تقصیر من
€ چون تقصیره تو بود اگر تو نمیرفتی ب مامان خیلی از واقعیتارو بگی الان اون زنده بود
+ من واقعا گیج شدم اسم اون دختر بریانا بود
€ من سارا صداش میکردم و اما باید قدردان زحمات خواهرم باشم * سه تا چاقو برداشتم * ک باعث نابودیه من شدن ....امیلی تو منو نابود کردی ..همینطور سارا رو
+ هی جرج ما میتونیم حلش کنیم بالاخره هرچی باشه اون خواهره بزرگه توا و همینطور اون تصادف تقصیره خودت بود و مرگ سارا تقصیره توا
€ سارا مرده
YOU ARE READING
encounter to an angel (completed)
Fantasyهمیشه یه انسان میتونه انتخاب کنه که فرشته باشه یا شیطان و همینطور بهشتی باشه یا جهنمی و ما باید انسان با قلب پاک باشیم و من عاشق شدم عاشق یه فرشته و باهاش برخورد داشتم