Untitled Part 28

2K 301 26
                                    

بکهیون به سختی موفق شد پسرک نگران و مضطربش رو آروم کنه .

از چانیول عصبانی بود که با وجود اینکه شرایط حاد کای رو میدونسته اما با آوردن دوستش به خونه ، پسرشون رو تا این حد مضطرب کرده .

اما در مورد حرفهایی که کای شنیده بود حتی به خودش اجازه نمیداد چیزی بپرسه .

اونها مربوط به گذشته ی چانیول بودن و اگه اون در گذشته عاشق جینوو یا هر کسی دیگه بوده به خودش مربوط بود و بکهیون نمیخواست بحث یک عشق قدیمی رو پیش بکشه ‌.

هر چند که نمیتونست انکار کنه از اینکه چانیول چیزی در این مورد بهش نگفته ، ناراحته .

وقتی صحبت های خصوصی ش با پسرش تموم شد و اون رو مطمئن کرد که ماجرا مربوط به گذشته های خیلی دوره و حتی مجبور شد به کای دروغ بگه و خودش رو کاملا مطلع از عشق بین جینوو و چانیول نشون بده ، از اتاق بیرون اومد .

کیونگسو که توی هال نشسته بود بلافاصله ایستاد :" حالش خوبه ؟"

بکهیون لبخند زد :" آره خوبه . دوست پسرت به صورت پیشفرض خیلی لوس و نازک نارنجیه تو دیگه اینقدر لوسش نکن . برو پیشش و یه کم کتکش بزن و بهش بگو حق نداره هیچوقت به باباش شَک کنه"

کیونگسو با ذوق خندید و به سمت اتاق رفت و بکهیون امیدوار بود اون توصیه ی کتک زدن کای رو چندان جدی نگرفته باشه .

چانیول توی آشپزخونه نبود . ‌اون تقریبا در همون قسمتهای اول صحبتشون همونجایی که بکهیون به کای گوشزد کرده بود که نباید در مسائل بین باباهاش دخالت کنه از اتاق بیرون اومده بود .

بکهیون به اتاق سرک کشید و همسرش رو دید پشت پنجره ایستاده و به رفت و آمد مردم در خیابون شلوغ خیره شده .

در که بست ، چانیول متوجهش شد .

-" آروم شد ؟"

بکهیون زیر لب جواب داد و روی مبل کوچیکی همون اطراف نشست :" آره آروم شد "

و هر دو سکوت کردن . چانیول به راز احمقانه ای که حالا فاش شده بود فکر میکرد و بکهیون به اینکه تا چند دقیقه دیگه باید سر کار برگرده و دلش نمیخواست خونه رو ترک کنه .

ناخودآگاه به دوست پسر سابق چانیول هم فکر میکرد . بدبین نبود اما در مورد اینکه اون با چانیول چیکار داشته کنجکاو بود :

-" دوستت باهات چیکار داشت ؟"

چانیول روبروش نشست و ساده توضیح داد :" برای اعدام خواهرش همراه با خانواده ی بقیه ی قربانیها به دادگاه لاهه شکایت کرده ، به شهادت من احتیاج داره "

بکهیون نمیخواست عکس العمل عجیب و غریبی نشون بده ، اما از تعجب و افسوس جیغ کوتاهی کشید .

 °• TWO •°Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt