✒ⓞⓜⓖ 🚦 ⒫ ⑤

1.3K 321 21
                                    

☆ستاره دادن به پارت رو فراموش نکنید♡☆

_این چرا میلنگه؟!

جونگین با صدای ناخوشایندی که شنید، دماغ مشتاقش رو از ظرف غذاش بیرون کشید. به پشتی صندلی تکیه داد و دلخور، به چان که روبروش نشسته بود و داشت با ابروهای بالا به اون وکیل نچسب نگاه میکرد، خیره شد. در واقع داشت با کلمات بیان نشده، خواهش میکرد چان، شر اون رو از سر میز ناهارشون کم کنه.

چان: اینجا غذا میخوری هیونگ؟

سعی کرد با زبون بی زبونی بهش بگه برو. اما سهون پرروتر از این حرف ها بود.

_بالاخره باید حواسم جمع یه نفر باشه و همین حواس جمع، باعث شد مشتاق دونستن دلیل لنگ زدنش بشم!

جونگین نفس صداداری کشید که خیلی شبیه آه کشیدن بود و از نظر سهون، اقرار به ضعف به شمار میومد.

_بین شما دونفر چه خبره؟!

اونقدر این حرف رو ناگهانی به زبون آورد که چند ثانیه طول کشید تا دونفر متوجه منظورش بشن و چشم هاشون، از شدت تعجب بیرون بپره.

چان: چی میگی هیونگ؟!

سمتشون خم شد و جوری زمزمه کرد که صداش از میز، اونورتر نره.

_ هر رابطه ای بینتون هست تا 6ماه تمومش کنید! من حوصله دردسر ندارم! شنیدید چی گفتم یا نه؟!

بعد بدون بردن سینی غذاش، از پشت میز بلند شد، به سرعت بین جمعیت ناپدید شد و جونگین و چان رو همونجور تو بهت چند ثانیه پیش، رها کرد.

**

+چان توروخدااااا

چان: اصلا حرفش و نزن!

+ آخه چرااااا

نتونست جلوی لبخندش رو وقتی پسر روبروش اونجور غرغر کنان پاش رو به زمین میکوبید، بگیره.

چان: چون دستور اکید رییسه جونگین! به هیچ وجه نباید شب بیرون از خونه بگذرونی! انگار یادت رفته دیروز و!

با اخم، در حالیکه گوشه لب هاش رو به شدت به سمت پایین کشونده بود، به چان خیره شد.

+همتون عین همین! رییس! دستور! پس من چی؟! هیچکس فکر نمیکنه من تو اون خونه بدون خدمتکار، با یه پاسبون یبس، چیزی برای خوردن ندارم؟!

حالا چان به وضوح میخندید و با دو دستش، جونگین شکمو رو برگردوند و از پشت، سمت بیرون اتاق هول داد.

چان: انقدر غر نزن جونگ. راه بیفت ببینم چیکار میتونیم کنیم.

جونگین که میدونست چهره اش در معرض دید چانیول نیست، قبل از اینکه از اتاق خارج بشه، لبخند شیطانی ای زد و سریع جمعش کرد تا منشی فوضول مدیریت، متوجهش نشه.

ᴏʜ❗𝐌𝐲 𝐆𝐮𝐚𝐫𝐝〰️💯 | ˢᵉᵏᵃⁱ | 💯اوه❗️مای‌گاردWhere stories live. Discover now