ماسک رو بالاتر کشید و کلاه رو پایین تر. دست کوچیکش و گرفت و سوار آسانسور کرد. تمام مدت، بک با چشم های بی حالت، نگاهش میکرد. قول داده بود صداش درنیاد. اما با شناختی که سهون ازش داشت، بستن دهنش، امن تر بنظر میرسید.
با باز شدن در آسانسور، جثه ی کوچیکش رو داخل خونه پرت کرد و با چرخوندن تند تند سرش، دنبال جونگین گشت.
سهون آه کشید و سری به تاسف تکون داد. بعد از اینکه اون جونور کوچولو، بست تو ماشینش، نشسته بود و میگفت تا جونگینش و نبینه، جم نمیخوره و تقریبا روکش صندلی و مبلش هم باهاش کنده شد، سهون به این نتیجه رسید، رسوندن اون دو تا بهم، امن تر بنظر میرسه.
اینجوری، جونگین هم تنها نبود. ریسک بود ولی مجبور بود بپذیره. حداقل پلیس، جرات تعقیبش رو نداشت.
وضعیت تحقیقاتش، به جاهای خوبی رسیده بود. فایل تایپ شده ی تحقیقات پربار جونگین، تو لبتاب منشی بود.
هرچند واقعیت دردناکی بود و سهون رو چندساعت متوالی پوکر کرد، اما بالاخره پیدا شده بود.
بعد از خوندن پرونده، برای اولین بار، متوجه هوش سرشار جونگین شد و ته دلش، بدون موافقت شخص خودش، از اینکه زودتر متوجهش نشده بوده، احساس تاسف کرد.
اون عذاب وجدان لعنتیش...
با شنیدن صدای چسب، دوباره آه کشید. به زودی مجبور میشد از نعره های کرکننده برای ساکت کردن اون وروجک، استفاده کنه.
سمت اتاق رفت و لحظه ای حال جونگین رو چک کرد که لبخند به لب، در مقابل پر حرفی و لمس های بی دلیل پسرک، عکس العمل نشون میداد.
برگشت و خودش رو روی کاناپه، توی حال انداخت.
باید غذا آماده میکرد. چشم هاش رو بست. صدای آروم جونگین و جیغ جیغای بک رو میشنید.
ذهنش سمت روزهای قبل از این اتفاق کشیده شد. وقتی هیچکدوم رو نمیشد ساکت کرد.
به سقف خیره شد. به زودی جونگین رفع اتهام میشد. بعد از حل شدن این ماجرا، کاری برای انجام دادن نداشت. میتونست دوباره به خودش افتخار کنه.
خصوصا که متوجه شده بود پدرش، از تلاشش خبر داره و راه رو تا جایی که تونسته، براش هموار کرده. یعنی توقع داشته که پسر پر افتخارش، مشکل اون خونواده رو حل کنه و تموم عکس العمل هاش، صحنه سازی و حساب شده بوده.
چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید. داشت گرم افکارش، برای آینده ی نزدیکش میشد، که چیزی روش کشیده شد. چشم هاش ناخودآگاه باز شد و جونگین گل انداخته رو بالای سرش دید که هنوز گوشه ی پتو رو تو دست هاش، نگه داشته بود.
لبخند زد.
_ برو پیش دوستت. منم شام و آماده میکنم.
سر تکون داد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
ᴏʜ❗𝐌𝐲 𝐆𝐮𝐚𝐫𝐝〰️💯 | ˢᵉᵏᵃⁱ | 💯اوه❗️مایگارد
Romance🧧Ⓖⓔⓝⓡⓔ : ᴄᴏᴍᴇᴅʏ🚦 ғʟᴜғғ 🚦 ᴅʀᴀᴍ 🧧 Ⓒⓞⓤⓟⓛⓔ : sᴇᴋᴀɪ 🚦 ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ 🚦 sᴜsᴏᴏ (ᴋʏᴜɴɢsᴏᴏ&sᴜʜᴏ) ✒اوه سهون، وکیل سرد و خشن امپراطوری جِی، به خواست جونگده، مسئول تربیت نوه و وارث پردردسر این امپراطوری میشه. اوه سهون این اختیار رو داره که جونگین رو از همه چیز...