✒ⓞⓜⓖ 🚦 ⒫ ①④

1K 247 30
                                    

●لطفا‌ستاره★دادن‌به‌پارت‌رو‌فراموش‌نکنید●

تماس پدربزرگش رو ریجکت کرد، دو تاسینی غذا رو برداشت و با خوشحالی سمت میز رفت. اونی که فکر میکرد بهتر ریخته شده رو جلوی سهون گذاشت و با چشم های هلالی، روبروش نشست.

داشت تمام تلاشش رو برای ایجاد صلح، بعد از اون فاجعه ای که باعثش شده بود، انجام میداد. هرچند بابت کارش اصلا متاسف نبود.

شاید خود گارد متوجه نمیشد اما اون دوران، اخلاقش اونقدر خوب شده بود که بکهیون لعنتی هم داشت، ازش خوشش میومد.

با فکر کاری که بک کرد، با حرصش نفسش رو بیرون داد و سرش رو سمت چانیول که داشت کنارشون مینشست، چرخوند.

سهون هم که سخت مشغول نادیده گرفتن جونگین و وررفتن با گوشیش بود، حواسش رو به چانیول داد. اما لحظه ی آخر بعد از برگردوندن نگاهش به صفحه گوشیش، اخم وحشتناکی کرد.

چان: چیشده هیونگ؟

نیم نگاهی به جونگین انداخت و جواب چانیول رو داد.

_بعدا بهت میگم.

و نگاه نگران دو نفر رو دنبال خودش کشید.

البته جونگین نگران چیز دیگه ای بود و داشت از زیر میز با نیشگون های ریزی که از پای چان میگرفت، حواسش رو جمع خودش میکرد و به سینی غذا و سهون اشاره میکرد.

چان: چرا غذات و نمیخوری هیونگ؟

سهون نیم نگاهی به سینی انداخت و دوباره غرق صفحه گوشیش شد.

_نمیتونم... غذای اینجا با مزاجم سازگار نیست.

اینبار نوبت جونگین بود که اخم کنه. بلند شد و بدون خوردن غذاش و هیچ حرفی، میز رو ترک کرد و از سالن خارج شد.

چان: تا کی میخوای نادیدش بگیری؟!

_ رییس حالش بده... امروز یه سکته دیگه داشته. میخواست با اون حرف بزنه اما جوابش رو نداده. اوضاعش اصلا خوب نیست.

چانیول که با دهن باز به لبهای سهون و کلماتی که از بینش بیرون میومد خیره شده بود، ناامیدانه منتظر یه خبر خوشحال کننده بود اما جمله ی سهون همونجا تموم شده بود.

چان: حالا...چی میشه...؟

آهی کشید و به پشتی صندلیش تکیه داد.

_نمیدونم چان.

**

+خب...بقیش؟!

بکهیون سمتش خم شد و با ذوق جوابش رو داد.

بک: بعدش هم و بوسیدیم! وای کایا خیلی خوب بود!

جونگین همونجور که با لب های آویزونش، اطراف رو تماشا میکرد، سرتکون داد.

+از خرکیفیت مشخصه.

لگدی هم به ساق پاش جواب گرفت و هیسی کشید.

ᴏʜ❗𝐌𝐲 𝐆𝐮𝐚𝐫𝐝〰️💯 | ˢᵉᵏᵃⁱ | 💯اوه❗️مای‌گاردWhere stories live. Discover now