1

1K 106 57
                                    


جنى

جلوی کلاب وایستاده بودم در حالی ک یک لباس کوتاه مشکی تنم بود و برخلاف میلم یکم بیش از حد بدنمو نشون میداد اما این لباس موردعلاقه ی هانبینه و امروزم ناسلامتی تولدشه.

تابلوی سردرب نئونی ک با رنگ آبی کلمه لیکویید (liquid ) روش نوشته شده بود و صدای بلند موسیقی هیپ هاپ ک تا اونطرف خیابونم به گوش میرسید بدون اینکه به خودم زحمت وایستادن تو صف بدم.

به سمت بانسر( نگهبان دم در بار) که یک مرد چاق و کچل بود رفتم با یه صدای بم در حالی ک نیشخند به لب داشت پرسید: اسم? نگاهش رنگ مخالفت داشت شاید بخاطر اینکه من زیر سن قانونی بودم .

"جنی کیم."

لیست رو چک کرد و بطرف نگهبان دیگه که شبیه وین دیزل بود برگشت و گفت :"اون جز وی ای پیه میتونه بره داخل."

دری ک مامور باز کرد زیاد مشخص نبود اما داخل بار باشکوه بود همه جا پر از نور بود انگار که تو نمایش رقص نور بودیم رقاص های حرفه ای همه جا بودند و صدای بلند موزیک ک هر شنونده ای رو کر میکرد اما هیچکس شکایتی نمیکرد, فقط باعث میشد هیجانت به وجد بیاد و بخوای کل شب رو برقصی بدون اینکه مست باشی . بیشتر از یک استیج داشت و هر کدوم صحنه رقص خودشون رو داشتند حتی یک اتاق زیرزمینی برای اونایی ک وید می کشیدند هم بود. اینجا جایی بود که زندگی میکردم . مهم نیست شروع سختی داشتی یا آسون آخرش به اینجا میرسی در حالی که داری ریه هات رو نابود میکنی , یا اینکه تو فضا سیر میکنی(در اثر مصرف روان گردان ).

دروغه اگه بگم تعجب نکردم که اینا همش بوده یا نه.

وین دیزل از سر راه کنار رفت و اشاره کرد برم داخل. داخل بار پر بود از نوجوان های نشئه و دانشجوهای کالجی ک همین الانشم مست بودند. به سمت پشت بار رفتم که یک نفر با موهای قرمز اشنا که همزمان با اهنگ بالا و پایین میپرید دیدم .

صداش کردم "رزى!"و دستمو براش تکون دادم اون برگشت و با لبخند به سمتم اومد.

"جنی, اینجایی خیلی خوشگل شدی هانبین ببینتت دیوونه ات میشه " کمرم و گرفت و برگشت تا دنبال هانبین بگرده. "آه, این پسر هر وقت بهش نیاز داری نیست"

"آروم باش رزى . بزار با بقیه معاشرت کنه خودش میاد پیشم ."من وقتی لبهای آویزونشو دیدم گفتم.

بعد از یه مکث طولانی و با شانه های آویزان گفت" خیلی خب درست میگی در هرحال اون نمیتونه دست از سرت برداره وقتی ببینتت."

"رزى خفه شو بیا از پارتی لذت ببریم."

"اوه خیلی خب بریم سمت میز خودمون."

به سمت میز خودمون رفتیم و من با دیدن دوستام لبخند زدم همشون داشتند صمیمانه حرف میزنند در حالیکه ک لیوان مشروب تو دستشون بود . وقتی منو دیدن یه دختر لاغر با موهای بلوند شلخته که همون فرد مشهور و اجتماعی گروهمون بود به سمتم اومد و بغلم کرد.

Fatal Attraction | Jenlisa version Where stories live. Discover now