3

721 83 108
                                    





بعدش یه چیز تیز رو گردنم حس کردم, اه لعنتی باز باعث شدم دندون های نیشش ظاهر بشن دست از بوسیدن و لمس کردنم برداشت و به حالت نشسته در اومد الان روم نشسته بود و دستش رو دهنش بود خیلی خجالت زده بود و این یجورایی کیوت بود.

"لعنتی." گفت و چشاشو بست تا از نگاه خیره ام فرار کنه.

با ملایمت اونو از رو خودم کنار زدم تا بتونم جلوش زانو بزنم دستشو گرفتم و از روی دهنش برداشتم چشاش گشاد شده بود و داشت سردرگم منو نگاه میکرد.

"مشکلی نیست." من گفتم و به گرمی بهش لبخند زدم. "این باعث نمیشه بترسم یا همچین چیزی."

ترس و تعجب تنها چیزی بود ک میتونستی از قیافه اش بفهمی و چشماش بخاطر دلایلی ناراحت بودن. دهنشو محکم بسته بود و لباشو غنچه کرده بود.

من انگشت شستمو باملایمت رو لبش کشیدم و گفتم :" دهنت رو نبند." اون با تردید لب هاشو از هم باز کرد و من دندون های نیش تیز و بزرگشو دیدم. هنوزم به چشام نگاه نمیکرد.

"هی." به آرومی گفتم:" شرمنده نباش این یه عکس العمل نرماله مگ نه؟" سرشو به تایید تکون داد. "واسم مهم نیست." گفتم و یه دسته از موهای به ظاهر بلوندشو پشت گوشش گذاشتم.

بالاخره به چشمام نگاه کرد و قیافه اش جوری بود انگار داشت درد میکشید "موضوع اینه .. که وقتی اینجوریم خطرناکم"

آه کشیدم و گفتم :"میخوای منو گاز بگیری"

"راستش.. درد داره اگه این کارو نکنم" به صورتش نگاه کردم چشماش الان روشن تر بود و میشد فهمید درد زیادی رو داره تحمل میکنه.

دربارش فکر کردم و تصمیممو گرفتم. دوباره رو تخت دراز کشیدم و اونو روی خودم کشیدم اولش شوکه شده بود یکم بعد ارامششو بدست اورد و الان تو وضعیت راحت تری بود . مستقیم تو چشماش نگاه کردمو بهش لبخند زدم , سرمو کج کردم تا دید بهتری به گردنم داشته باشه.

"اون کاری که میخوای بکن" من با زمزمه گفتم و یکمم ترسیده بودم.

تعجب کرده بود و تو شوک بزرگی بود "نه .. چیکار داری میکنی ?"

آه کشیدم و دستمو پشت گردنش گذاشتم و به خودم نزدیکش کردم تا وقتی که لباش میتونست پوستمو لمس کنه . نفسش بند اومده بود و من لرزش بدنشو حس میکردم .

"میدونی که اگه شروع کنم ممکنه نتونم دست بکشم?" نزدیک گردنم به آرومی گفت صداش داشت می لرزید انگار کم مونده بود گریه کنه تغییر لحنش جزئی بود .

نفس عمیقی کشیدم و گفتم :" بهت اعتماد دارم "

با طعنه خندید و گفت:" تو دیوونه شدی"

"فقط انجامش بده لیسا"

آب دهنشو قورت داد به سختی نفس کشید نفسش درنمیومد و با صدای خفه ای گفت :"شت"

Fatal Attraction | Jenlisa version Where stories live. Discover now