6

543 118 58
                                    


هر لحظه شباهت اونجا به هتل بیشتر و بیشتر میشد. جیسو دکمه آسانسور رو زد ,من به شماره طبقه ها نگاه کردم طبقه پنج وایستاد ,ما رفتیم داخل و جیسو دکمه طبقه دوم رو زد.

پرسیدم "خب اینجا دقیقا چقدر بزرگه؟"

"واقعیتش , خیلی خیلی بزرگه همه چی اینجا هست مثل مخفیگاه شخصیشونه."

"جدا از اون,دقیقا لوکیشن مون کجاست؟"

"ما الان تو یه جزیره تو کارائیبیم. غیر ممکنه آدما بتونن اینجا رو پیدا کنن چون با جادو مخفیش کردن. در واقع اینجا یه جای مخفی پشت مثلث برموداست."

"عالی شد, هر لحظه داره عجیب و غریب تر میشه."

جیسو خندید. " بهش عادت میکنی."

بعدش اسانسور با یه صدای دینگ وایستاد و درها باز شدن. نفسم با چیزی که دیدم بند اومد اونجا فوق العاده قشنگ بود. یه دیوار شیشه ای که میتونستی کل جزیره رو از توش ببینی . مبل های راحتی با میز های کوچیک جلوشون کل سالن رو پر کرده بودن . یه تلویزیون خیلی بزرگ تقریبا به بزرگی صفحه نمایش تئاتر اونجا بود. چند تا بار هم بود و مسئول بار داشت مسابقه بسکتبال می دید و ی چیزی مثل یونیفرم تنش بود, یه پیراهن دکمه دار سفید و جلیقه و شلوار مشکی . اونجا ترکیبی از حال و لابی هتل و .. کافه بود؟

"میدونم اینجا محشره مگه نه؟ تازه این همش نیس , دنبالم بیا." منو به سمت بار برد، مسئول بار به طرفمون برگشت و لبخند زد.

رو به جیسو گفت؛" های جیسو ,چی باعث شده اینقدر زود بیدار شی؟"

"دارم به مهمون جدیدمون اطراف و نشون میدم."

"اوه جداً؟ ما رو بهم معرفی نمیکنی سعادت دیدنش نصیبم نشده." با یه لهجه بریتیش گفت.

"جکسون این جنیه، جنی اینم جکسون." جیسو گفت و به دوتامون اشاره کرد.

جکسون با صمیمیت لبخند زد و دستشو دراز کرد من با خوشحالی باهاش دست دادم و نفس راحتی کشیدم از اینکه فهمیدم دستش گرمه. "میس کیم تو واقعا خوشگلی اگه بخاطر اون شایعه ها نبود فکر میکردم یه خون اشامی."

"شایعات؟" پرسیدم و همون موقع جیسو با صدای بلند اعتراض کرد"جکسون!"

جکسون دستشو جلو دهنش گذاشت. "ببخشید دیشب خوب نخوابیدم و تو میدونی چقدر احمق میشم وقتایی که خستم. نمیخواستم اونو بگم از دهنم در رفت." با یه لحن پشیمون گفت.

جیسو اه کشید و سر بینی شو خاروند. " نمیخواستی اما گفتی حالا بگو دقیقا چی شنیدی؟"

Fatal Attraction | Jenlisa version Where stories live. Discover now