7

517 105 103
                                    

دست هاش به هم قفل شده بود، با ارنجش به زانوش تكيه داده بود و سرشو پايين بود و فقط ميتونست به زمين نگاه كنه. نگران بود. عصباني بود. ترسيده بود. اه كشيد و دوباره به ساعت دور مچش نگاه كرد. چرا خبري بهش نميدادن؟ لب هاشو با زبونش خيس كرد و از جاش بلند شد و از شيشه به داخل اتاق نگاه كرد، پدرش بالا سرش بود. جونگكوك رو نميديد و اين اذيتش ميكرد، كاش حداقل بهش ميگفتن اون خوبه يا نه!

نفسشو بيرون فرستاد و روي صندلي هاي سبز رنگ نشست. سرش رو به ديوار تكيه داد و چشم هاش رو بست، سرش درد گرفت بود و اين نشونه ي خوبي نبود! سردردش تو اون وضعيت مهمون ناخونده اي بود كه امكان نداشت از چشم پدرش دور بمونه. كمي خم شد و ارنجش رو به زانوش تكيه داد و با انگشت هاي اشاره و ميانش شقيقه هاشو ماساژ داد و از دردي كه مي كشيد پلك هاشو به هم فشار داد. دوباره سرش رو به ديوار تكيه داد تا فقط استراحت كنه!

سردردش نميزاشت استراحت كنه ولي نبايد كاري كنه تا پدرش نگرانش شه! الان بايد پدرش رو جونگكوك تمركز ميكرد، فقط جونگكوك! به كيف دوربين كنارش نگاهي كرد، با دستش بلندش كرد و روي پاهاش قرارش داد. قبل از اينكه فرصت فضولي داشته باشه، گوشي جونگكوك كه تو جيبش بود شروع به ويبره رفتن كرد، گوشي جونگكوك رو برداشت و با ديدن اسم {مامان} قلبش فرو ريخت!

اگه جواب نميداد، نگران ميشدن و اگه جواب ميداد، نميتونست بهشون بگه پسرشون براي چند ثانيه قلبش ايستاد! بايد بين بد و بدتر انتخاب ميكرد!

تهيونگ: لعنت بهش!

دكمه ي سبز رنگ رو به ارومي فشار داد و گوشي رو روي گوشش گذاشت و صداشو صاف كرد: الو؟

جي سوا: جونگكوك؟؟ تو....

تهيونگ: سلام خانم جئون... من دوستشم... تهيونگ...

جي سوا مكثي كرد و دستشو رو قلبش گذاشت، سعي كرد صداش نلرزه: جونگكوك... ميتونم... باهاش حرف.... بزنم؟

تهيونگ نفس عميقي كشيد و چشم هاشو بست، جي سوا با نگراني و ترس منتظر پسر پشت خط بود تا حرف بزنه! تهيونگ تمام شجاعتش رو جمع كرد و نسبتا تند تند گفت؛

تهيونگ: خانم جئون نگران نباشين، جونگكوك يه حمله ي قلبي داشت... دكتر كيم الان بالا سرشه... نگران نباشين حالش خوبه!

جي سوا: چي؟! حمله داشته؟! براي چي؟؟ خداي من!

تهيونگ: لازم به نگراني نيست خانم جئون! نگران نباشين خواهش ميكنم! اون الان تو اتاقه و دكتر كيم اينجاست...

جي سوا: همين الان ميام اونجا!

تهيونگ: اما...

قبل از اينكه بخواد جي سوا رو منصرف كنه، بوقي كه شنيد نشون ميداد اون قطع كرده و تو راه بيمارستانه! نفس عميقي كشيد و گوشي جونگكوك رو داخل جيب بقلش فرو كرد.

Winter | VkookWhere stories live. Discover now