𝗙𝗮𝗹𝗹🍁ᵏᵃⁱʰᵘⁿ🍁 ③

413 124 43
                                    

●لطفا♡ستاره‌دادن☆به‌پارت‌روفراموش‌نکنید●

چان: اون تو چیکار میکردین؟!

_ خفه شو بابا!

چان: گفتم چیکار میکردین!!

_داشت برام ساک میزد!

کاغذاشو تو کیفش چپوند و زیپش رو بست و خدا رو بخاطر شانس خوب امروزش شکر کرد.

چان: خب خیالم راحت شد... فک کردم کردت..

+سلام پسرا!

با چهره ای که هیچ حالتی رو منعکس نمیکرد از صورت چان به صاحب صدا حرکت کرد.

کریس: سلام لوهان!

سوهو: کجا بودیییی؟؟

_سلام لوهان.

چان: به به! درست به موقع! بیا ببین سهون چرا انقدر پکره.

با ابروهای بالا انداخته به سهون نگاه کرد.

لوهان: چیزی شده سهون؟!

چان نوچی کرد و سهون رو دور زد تا خودش رو به لوهان،که بین کریس و سوهو ایستاده بود، برسونه.

چان: اینجوری که فایده نداره! برو قشنگ بغلش کن از دلش درار! اینجوری که توگفتی بدتر شد که!

_چان!

چان: تو خفه شو سهون! هیچی حالیت نیس.

و به تقلای ریز لوهان میون بازوهاش خیره شد.

چان: تو چته دیگه؟!

_بس میکنی یانه؟!

کریس: شورش و درنیار چان. میبینی که ناراحتش کردی!

سوهو: ولش کن خل وضع!

لوهان: نه بچه ها...من...خب...

چان: ببینین...خجالت میکشه!

لوهان: خب... من ...راستش...

چان: آره میدونم لویی... همه همین حس و دارن... سهونیمون خیلی جذابه.

_خفه شو چان!!

لوهان: من ازدواج کردم!!

سکوت مطلق رو خنده ی گروهی از دانشجوها اونطرف محوطه شکوند.

چان: او... خب...

بلافاصله دستاش رو باز کرد و صاف ایستاد.

چان: متاسفم.

لوهان: نه نه! من ناراحت نشدم! باور کنید! من متاسفم!

سهون فقط داشت چانیول رو چپ نگاه میکرد و براش بیصدا خط و نشون میکشید.

کریس: واو... بهت تبریک میگم!

سوهو: امیدوارم خوشبخت بشی!

خجالتزده سرش رو پایین انداخت.

سوهو دستش رو بین دستاش گرفت و سمت بیرون کشید.

سوهو: بیا ببینم! ما کلی حرف نزده داریم انگار!!

𝗙𝗮𝗹𝗹🍁ᵏᵃⁱʰᵘⁿ🍁Mɪɴɪғɪᴄ-FullWhere stories live. Discover now