Not Him p7

462 56 0
                                    

با تموم شدن آهنگ و متن سرمو بلند كردم كه اولين نفر نگاهم به كوكي خورد كه با لبايي كه از هم فاصله داشتو چشمايه درشت شده در حالي كه موبايلش تو دستش بود نگاهم ميكرد ...
از اتاق بيرون اومدم بيرون ، شي هام با اغراق ميزد
- واو عالي بود ، حاضرم همين الان بريم براي ضبط
- بهتر نيست نظر منو بدونين ؟
يكه خورد
- مگه موافق نيستي كه ضبطش كنيم؟
-من بايد فكر كنم
جدي شد منم شمشيرمو ازرو بسته بودم
- تا كي ؟
_هروقت كه تصميم گرفتم !
انگار حرصش گرفت با چشمايه ريز نگام كرد ، لبخند بي خيالي زدم و رو به جانگ كوك كه همونجور گيج وايساده بودوبه مكالممون گوش ميكرد گفتم
- بريم ؟
سرشو تكون داد و دستشو دراز كرد به سمت در،خدافظي كرديم و از استديو بيرون اومديم
رو به جانگ کوک که تو فکر بود گفتم
- من ميرم خونه ، ممنون که رسونديم
دستمو براش تکون دادمو پشت بھش راه افتادم ، چند قدم بيشتر برنداشته بودم که پيرھنم از پشت کشيده شد
- يااااا داری چيکار ميکنی ؟
ھمونطور که با خودش ميکشيدم گفت
-حرف نزن راه بيوفت کارت دارم ...
پيرھنمو از دستش دراوردم و چشم غره ای بهش رفتم
- بهتر نيست مثل ادم حرف بزنی اين چه کاريه ؟
بی تفاوت بهم درماشينو باز کردو نشست ، از کارشو بی توجهيش حرصم گرفت ...
در و باز کردمو نشسستمو برای دراوردن لجش محکم در ماشينو بهم کوبيدم ، تکيمو به در ماشين گرفتمو زل زل تو چشماش نگاه کردم !
اصلا نگاھمم نکرد ، انگار که واقعا فکرش مشغول بود ..
اخماش توھم بود و مستقيم به رو به رو خيره بود ، از حالتش يکم ترسيدمو صاف نشستمو حرفيم نزدم ..
ساکت به رو به رو خيره بودم که بعد ازچند دقيقه با لحن جدی ای
گفت
- پيشنهاد شی ھامو ميخوای چيکار کنی ؟
با بی خيالی درحالی که ھمچنان به رو به رو خيره بودم گفتم
-فعلا هيچی ولی احتمالا قبول کنم !
_ چرا؟
از سوالش تعجب کردمو نگاھش کردم که برای لحظه ای نگاھشو از روبه رو گرفتو نگاھم کرد ولی بازم به جلو خيره شد
-خب پيشنھاد خوبيه ... مگه معروفیت چیزِ بدیه ؟
عصبی گفت
-با اون آدم آره
يعنی چی؟
- يعنی چی داره؟ ميگم که بھتره باھاش کار نکنی
باتمسخر گفتم
- آھان چون تو گفتی
حرصش دراومد
-وقتی کشوندت تو تخت خواب بھت ميگم من گفتم يانه ...
تعجب کردم ولی از لحنه حرف زدنش حرصم گرفت
-جانگ کوک شی، فکر کردی ھمه مثل توان ؟
با حرص ماشينو زد کنار و خم شد روم ، عقب کشيدمو خودمو به
صندلی چسبوندم .. درو باز کردو باسراشاره ای به بيرون کردو گفت
- برو بيرون
متعجب نگاھش ميکردم که بلندتر گفت
-بھت ميگم برو بيرون
گيج پياده شدم که بازم خم شدو درو بست
ماشين با سرعت راه افتاد که کم کم منگيم جاشو به عصبانيت داد
-پسره ی آشغال ، عوضی و بيشور .. اون .. اون چطور ميتونه منو اينجا بزاره بره
نگاھی به اطراف کردم ، تقريبا ھيچ ماشينی رد نميشد ، نزديک بود
گريم بگيره .. جانگ کوک عوضی
بعد از نيم ساعت وايستادن و علاف شدن يه نفر پيدا شد تا يه جايی منو برسونه
تمام مدت داشتم بھش فوش ميدادم
“ پسره ی احمق ”
از لج اونم شد میخواستم پیشنهاد شی هامو قبول کنم .. اون کسی نیست که بتونه راجب من تصمیم بگیره !

NOT HiM Where stories live. Discover now