Not Him P10

473 63 0
                                    

باهر بار به ياد آوردن ديشب سرمو تو بالشت فرو ميكنم و طبق عادت جيغ ميكشم
اينكه من بخوام لباي جئون جانگ كوك ، كابوس بچگيمو ببوسم يه طرف اما احساسي كه تو قلبم بهش پيدا كرده بودم يك طرف ديگه ...
بعد از اتفاق ديشب با كلافگي و بدونه اينكه بهم نگاه كنه ازم خواست كه بريم بيرونو برسونتم ولي قبول نكردم و خودم به تنهايي بيرون زدم .. هرچند راننده تاكسي گفت ماشيني از همون اول داره تعقيبمون ميكنه و وقتي برگشتم ماشين جانگ كوكو ديدم !
تا زماني كه به خونه نرسيدم پشتم ميومد و به محض باز كردن در حياط صداي گاز ماشينشو شنيدم ..
با صداي زنگ خونه و جواب دادن آيفن توسط مامانم دوباره فكرم به سمت جانگ كوك رفت
” كاش اون باشه ، هرچند اون هيچوقت خونه ي ما تنها نيومده بود
صداي جونگهيون رو شنيدم كه با مامانم سلام احوال پرسي ميكرد . دروغ چرا نااميد شدم
با لب و لوچه ي آويزون از تختم پايين اومدموخواستم از اتاقم بيرون برم
كه قبل از اينكه دستم يه دستگيره ي در برسه در باز شد و محكم تو صورتم خورد !
صورتم تو يه لحظه داغ شدو درد و توي بيني و لبام حس كردم
-اوه متاسفم ... تو اينجا چيكار ميكني اخه ؟
همونطور كه دستم روي بيني و صورتم بود چشمامو از درد روي هم فشار دادم و با ناله گفتم
-بميري هيون .. دماغم آخ آخ له شدم
بازومو تو دستش گرفتو به سمت تخت بردم و روش نشوندتم
با هُل گفت
-واي خون مياد
چشممو باز كردمو به كف دستم كه خوني شده بود نگاه كردم، با چشمم اشاره به جعبه دستمال كه روي ميز بود كردم كه هيون با
چشماي گشاد و قيافه ي احمقانه بهم نگاه كرد
-ها چيه؟ چرا چشم ابرو مياي من خودم دوست دختردارم
با حرص چشمامو از نگيش بستم و از لاي دندونا چفت شدم گفتم
-دستمال
با خنگي به جعبه دستمال نگاه كرد و بلند شد برام اوردش .
دستمالارو روي بينيم گذاشتم و بي حرف منتظر بودم خون دماغم بند بياد تا هيونو بكشم
بعد از چك كردنو اطمينان از بند اومدنش مثل گرگ گرسنه به هيون نگاه كردم
با لبخند احمقانه اي به گوشيش زل زده بودو در حال تايپ كردن بود
حرصم بيشتر شد .. زده دماغمو له كرد حالا داره ميخنده ، دست سنگينمو بالا بردم و محكم تو كتفش كوبيدم كه همزمان با صداي بلندش صداي داد هيونم بلند شد
صداي داد هيونم بلند شد
-آخ دختره ي وحشي چه مرگته ؟
شاكي گفتم
-مثل چي درو باز كردي كوبوندي تو صورتم به جاي پرسيدنه حالم كلتو ميكني تو گوشيت ؟
همون جوري كه كتفشو مي ماليد نيششو برام باز كردو گفت
-عااا حالا خوبي ؟
با پشت چشم نازك كردن نگاهمو ازش گرفتمو رفتم تا دست خونيمو بشورم ، به محض برگشتنم ديدمش كه پشت به من رو تختم دراز كشيده و بازم تو گوشيشه
اين پسر واقعا مشكوك بود ، نكنه دوست دختر
داره واقعا اما به من نميگه !!
مشكوك سعي كردم بي سرو صدا جلو برمو گوشيشو نگاه كنم
به اسم بالاي چت نگاه كردم
اين ديگه كيه ؟ Honey؟
خواستم چتاشو بخونم كه حضورمو حس كردو سريع گوشيشوقايم كرد
-يااا ياااااا فضول .. چيو نگاه ميكني ؟
با چشماي ريز شده نگاهش كردمو گفتم
-هاني كيه ؟اسمش هانيه ديگه؟
-بشين بهت ميگم ، واسه همين اومدم
و جدي شد ، تعجب كردم هيون زياد پيش نميومد كه بخوادجدي باشه ...
رو به روش نشستم كه گفت
-وسط حرفم نميپري ، چرتو پرت نميگي ،دستتم بلند نميكنيوگرنه نميگم
-مثل جانگ كوك با من حرف نزن
لبخنِد موزيانه اي زدو گفت
-اوو راستي جانگ كوك ! سراغتو از من ميگرفت ،داستان چيه؟
نگاهمو ازش گرفتم
-هيچي ، اون سراغمو گرفته نه من از خودش بپرس ...
چيزي نگفت و دو به شك نگاهم كرد
-من چند وقته كه با يه دختري آشنا شدم
خواستم چيزي بگم كه دستشو جلو اوردو گفت
-گفتم وسط حرفم نپر !
ايشي گفتم و دست به سينه نشستم
-اسمش هاني و پزشكه و من حس ميكنم كه دوستش دارم ...
چند روز ديگه تولدشه و از من خواست كه تو و جانگ كوكم باخودم ببرم كه باهاتون آشنا بشه ..
ناراحت شدم ، من همه چيزمو به هيون ميگفتم اما اون چيز به اين مهمي و به من نگفته بود !

NOT HiM Where stories live. Discover now