The little cat boy

7.2K 808 10
                                    

جانگ کوک
اروم گذاشتمش روی تخت مهمان و رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم لباسمو با ی رکابی مشگی ک سپر کاپیتان امریکا روش بود و ی شلوارک مشگی عوض کردم خودمو رو تخت انداختم هوفففف خیلی خسته شدم امروز
گوشیمو برداشتم و پیامک هایی ک برام اونده بود رو چک کردم همینجور ک تو تلگرام میگشتم چشمام گرد شد واااهاااییییی اینجاروو باشششش این بشر چرا دس از سرمن برنمیدارههههه با حرص ب تعداد پیامک هاش نگاه کردم 98تا پیام از طرف تهیونگ!!!!!!!!
دونه دونه ب ایکس شراش نگاه کردم بازم مثله همیشه
هوفففففف نفسمو بیرون دادم و گوشیو پرت کردم اونطرف رو تخت و سعی کردم بخوابم
ک صدای ناله و گریه اون پیشی ب گوشم رسید نمیدم یهو چم شد مثه برق پریدم تو اتاق مهمان و رفتم بالا سرش خدای مننننن
ت خودش جمع شده بود و اروم گریه میکرد بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم بلیزمو تو مشت های کوچولوش گرف و خودشو جمع کرد فکر کنم خواب بد دیده بود اروم ب پشت کمرش ضربه زدم تا اروم بشه.
اروم شد خواستم بزارمش رو تخت ک محکم منو بغل کرد پس با خودم بردمش روی تختم و دراز کشیدم اونم روی شکمم خوابیده بود من حتی اسمتم نمیدونم فسقلیه با نمک پتو رو روی جفتمون انداختم
صبح*
با حس چیز نرم و خیسی ک روی صورتم کشیده میشد چشمامو ب زور باز کردم ک دیدم اون کوچولو داره لپمو لیس میزنه ی لحظه چندشم شد ولی نباید دلشو میشکستم پس فقط لبخند زدم و بغلش کردم صب بخیر پیشی کوچولو
صب بخیر اقا خرگوشه
با تعجب نگاش کردم
چ...چییی؟؟؟ی بار دیگه بگووو؟؟اقا خرگوشههه!!!؟؟؟؟
الههه ایینه رو گرفت طرف و خودمو نگاه کردم ی تل خرگوشی روی سرم بود هیی تو اینو از کجا اوردیش؟؟
لبشو اویزون کرد خوب معلومه دیگههه خریدمش
دمش ب طرز با مزه ایی تکون میخورد
هی فسقلی گرسنت نیست؟؟
چراا گرسنمه بریم خوراکی بخوریم دوعید رفت پایین
خندیدم خداا چرا انقد این کیوته؟

A Little Cat BoyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora