E

778 124 13
                                    

(یه عکسه دیگه از کارا بیون)

هردو درحاله رقصیدن بودن رزی متوجه ی خیسیه روی گردنش شد و برگشت..خیلی مست نبود و متوجه میشد..

هینه کوتاهیی کشید اما بلافاصله لبخند روی لبش اومد.
گزاشت کریس به کاره خودش ادامه بده.معلوم بود که اکسش خیلی وقته کسی بهش سرویس نداده.
رزی چونه ی کریسو گرفت و سمته خودش کشوند.
+میتونستی زود تر بهم بگی که کمکت کنم کریسی...

و بعد لباشو محکم روی لباش کوبوند..خیلی وقت بود این لبارو نچشیده بود و دلش تنگ شده بود.

کریس حاله خوبی نداشت.همین که نمتونست جلوشو ببینه حاله بدشو نشون میداد..

رزی خیلی اروم بوسه رو متوقف کرد و دسته کریس رو گرفت و از توی جمعیتی که درحاله لول خوردن توی هم بودن خارج کرد.
به اولین اتاقی که رسید درو باز کرد و کریس رو داخل انداخت(عه وا به کدامین تاپ و باتم؟)

درو قفل کرد.سمته کریسی که منگ میزد رفت.

روی تخت درازش کرد و خیلی اروم مثله گربه روش خزید:کریسیه من دلم برات تنگ شده بود..بیا جبرانش کنیم..

شروع کردن به بوسیدن هم چی نه کلمه ی لیسیدن هم بهتره....

کریس دستاشو رو رونای لخت رزی فشار داد ..رزی ناله ایی کرد..و با دستاش موهای مزاحمشو پشته گردنش انداخت که بتونه بهتر روی لبای کریس تسلط داشته باشه(اومای گاد دختر)

مثله اینکه هردوشون تحریک شده بودن..
کریس دست از بوسه کشید و دکمه های پیرهنه مشکی رنگشو باز کرد...

رزی هم تیشرتشو از تنش در اورد..کریس کمی بدنشو لمس کرد:بدنت مثله قبلن هنوز براقه..این خوبه بیبی گرلم..

رزی خنده ایی مستانه سر داد و لباشو دوباره روی لبای کریس گزاشت و تشنه وار درحاله بوسیدنه هم بودن..

رزی شروع کرد به باز کردن بیندره کریس اروم از روی تنش سرش داد و پایینه تخت انداختش..دستی روی قرمزی ایی که اون بیندر روی تنه کریس گزاشته بود کشید..و بعد شروع کرد به بوسیدنه اونجا..

-عاه..هنوزم..مثله قبلی..نظرت چیه ک---

کریس ادامه ی حرفشو نگفت چون رزی رو گزاشت زیره خودش و شروع کرد به باز کردنه بنده سوتینش ..همین که بازش کرد طاغت نیوورد و نوکه سینه های رزی رو توی دهنش گرفت..اونقدر مکید تا سینه های صورتیه رزی کبود شدن..

این مابِینا هم رزی توی ناله کردن کارشو خوب بلد بود..میدونست که چطوری میتونه کریس رو تحریک تر کنه...با دستاش موهاشو بالا زد و لباشو لیسید:ک..کریس..میزاری..میزاری برای یه بار هم که شده من بهت..بهت لذت بدم؟؟

کریس نگاهه گنگی بهش انداخت اما اهمیتی به حرفش نداد و دکمه ی شلوارشو باز کرد..اونو از توی پاش در اورد:میخای چیکار کنی بیبی گرل؟

𝑺𝑻𝑶𝑳𝑬 𝑴𝒀 𝑯𝑬𝑨𝑹𝑻Where stories live. Discover now