وقتی از خالی شدن کلاس مطمعن شد بالای سر میز کارا اومدو منتظر موند که گذاشتن کتاب هاش توی کیفش تموم شه.
کارا وقتی سایه ای رو بالای سرش حس کرد با حالت سوالی ایی به کریس نگاه کرد.
کریس لباشو توی دهنش برد و چند ثانیه بعد از خوب خیره شدن به دختره روبروش گفت:"حرف بزنیم؟"
کارا بی حس سری به نشونه ی تایید تکون داد و بعد از گذاشتن کیفش روی شونش سمته کافه تریای دانشکده رفت.
کریس پا تند کرد تا بهش برسه و جفتش شروع به راه رفتن کرد و گفت:"امتحاناتو خوب دادی؟"
کارا لبخندی زدو گفت:"اره خوب بود توچی؟"
کریس سرشو به نشونه ی تایید تکون داد و سریع پشت میز جا گرفت و دستاشو توی هم حلقه کرد.
استرس داشت؟معلوم بود که داره..بدنش یخ کرده بود و از بس لباشو گاز گرفته بود که مزه ی گس خون رو توی دهنش حس میکرد.
کارا بهش خیره شد و منتظر بود کریس حرفی بزنه.
وقتی دید کریس داره گوشت کناره ناخونشو میکنه.سرشو خم کردو اروم زمزمه کرد:"کریس؟میخوای راجبه اون روز چیزی بگی؟"
کریس سریع نگاهشو بالا اورد و گفت:"نه..ینی..خب...کارا من کاره درستی نکردم."
کارا لبشو گزیدو گفت:"چرا میگی اشتباه بوده؟"
کریس هول شدو ادامه داد:"خب..فاک من شناخته کاملی ازت ندارم و حتی نمیدونم چطور حسی که توی قلبمه رو کنترل کنم."
کارا که داشت چشماش سایز زیاد میکردن فقد تونست منظورت چیه ارومی بگه و منتظر جواب از کریس بمونه.
:"کارا..میتونم ازت بخوام که دوست دخترم باشی؟میدونم...خودم میدونم که خیلی یهویی ایه ولی حسی که از روزه اوله دیدنت توی قلبم داره رشد میکنه رو نمیتونم کنترل کنم.."
کارا چشماشو از صورت کریس برگردوند و به میزخیره شد.
:"خ..خب من..کریس-"
نتونست چیزه دیگه ایی بگه و از روی صندلیش بلند شد.
بدونه نگاهه دیگه ایی از کافه تریا خارج شد.
باید چی جواب میداد؟کارا حسه خوبی به کریس داشت.اره.
مثله یه پناگاه بود.
مثله سنگری که بعد از کلی تیر خوردن بهش هنوز ازش محافظت میکنه.نفهمید کی توی چشماش اشک جمع شد.
اما کارا به همچین کسی توی زندگیش احتیاج داشت.
کسی که بغلش کنه و بهش بگه مواضبشه.
کسی که دستاشو بگیره و گرمشون کنه.کریس کسی بود که خوب میدونست میتونه اون نفر باشه.
ولی چرا جوابی بهش نداد.
نکنه یه وقت کریس فک کنه این ینی ردش کرده؟
نه نه نمیخواستاینطور بشه.
نباید یه نفر دیگه از کسایی که دوست داشتو از کنارشفراری میداد.
.
.:"اره اِریا ده بار بهت گفتم..جوابی بهم نداد و رفت."
اِریا دستاشو توی هم گره زد و دوباره گفت:"و تو اینقدر خنگ بودی که نرفتی دنبالش؟"
کریس موهاشو بهم ریختو جواب داد:"چی میگی؟باید تنهاش میزاشتم..چیزی که ازش خواستم شوکش کرده بود."
اِریا دیگه چیزینگفت. به صندلیش تکیه داد و توت فرنگیشو گاز گرفت.
کریس با کلافگی بهش نگاه کردو گفت:"توی این موقعیت چطور میتونی چیز بخوری؟"
اِریا چشماشو گشاد کردو دستاشو بالا برد:"ها؟چیه؟تویی که شکست عشقی خوردی نه من."
حرفش باعث شد کریس محکم پیشونیش رو روی میز بکوبه و دیگه حرفی نزنه.
.
.واسه باره دهم روی تختش وول خورد اما خوابش نمیگرفت.
تمام فکرش کارا شده بود.
چشمای سبز رنگش.
موهای طلاییش که هرکس رو وسوسه میکرد لمسشون کنه.روی تخت نشست و تیشرتش رو پوشید.
دیروقت بود؟
اینکه الان بره دره خونشون و بخواد کارا رو ببینه؟
دست خودش نبود.اگر فکرش رو اروم میکرد قلبش چی میشد؟دستی توی موهاش کشید و از اتاقش بیرون زد.
خونه تاریک بود اما تلوزیون روشن.
باباش جلوی تلوزییون خواب بود و شیشه های مشروب اطرافش.
مامانش هم مثله اینکه از بس کار کرده،خسته گرفته خوابیده.بوت هاشو پوشید و دره خونرو باز کرد.
:"ک..کریس."
با صدایی که شنید سرشو بالا گرفت و دست از بستنه بند بوتاش کشید.
:"کارا؟اینجا چیکار میکنی؟"
کارا نگاهشو به دستاش دوخت و چند قدم جلو تر اومد.
توی چشمای گیج کریس نگاه کردو گفت:"ازت میخوام پیشم بمونی."کریس اخمی از نفهمیدن حرفش کرد اما با داغی ایی که روی لباش حس کرد بیخیال هم چیز شد.
کارا روی نوک انگشتای پاش بلند شده بود و لبای خوشرنگشو روی لبای کریس گذاشته بود.
کریس به چشمای کارا که روی هم فشرده شده بودن نگاه کرد و لبخنده کوچیکی زد و بعده حلقه کردن دستاش دوره کمره باریک کارا شروع به همکاری توی بوسه کرد.
کارا خیلی بی تجربه میبوسید و این واسه کریس خیلی شیرین بود.
زبونشو روی لبای نرم دخترکه موطلایی کشید و بیشتر به خودش فشردش.بعده چند دیقه ایی بوسیدن کارا واسه نفس گرفتن ازش جدا شد اما کریس نذاشت اون لبا ازش فاصله بگیرن و پیشونیه کارا رو به پیشونیه خودش چسبوند و توی چشمای سبزش خیره شد.
چشمای براقش توی تاریکیه شب که فقط با یه چراغ جلوی در خونه روشن شده بود میدرخشید.
کریس دستشو بالا اورد و روی گونه ی کارا گذاشت و اروم لمسش کرد.
:"ازش مطمعنی؟"
کارا اروم سرش رو تکون داد و خودشو توی بغله کریس جا داد و عطر تلخشو بویید.
کریس بوسه ایی روی موهاش زدو گفت:"از الان دختر کوچولوی منی."
+++++++++++
دوستان؟
همراهان؟
آشنایان؟
چرا اینقدر سایلنتید؟
جر:)))))
YOU ARE READING
𝑺𝑻𝑶𝑳𝑬 𝑴𝒀 𝑯𝑬𝑨𝑹𝑻
Fantasyکریس یا کریستین دختری هست که از اطرافیانش به خاطر گرایش و ظاهرش طرد شده و افراده کمی کنارش موندن..چیمیشه اگر با یه دختری که از خودش بیشتر سختی کشیده آشنا بشه و بخواد با عشقش از اون دختر مراقبت کنه؟ کاپل =L)GBT) وضعیت=کامل شده