نایل و لیام ، بعد از یک ساعت و نیم رانندگی تابلوی بزرگ
کلاب بارلی رو به وضوح تشخیص دادند...
خستگی از چشمای به خون نشسته ی نایل فریاد میزد.. اما چاره ای نداشت...لیام با خشونت تیکه ی پوسته شده ی لبشو به دندون میکشید...
کلاب بارلی یه کلاب تقریبا مخفی و بی دردسر مخصوص پسرا بود... و به جز یه سری از دوستا و سلب های خاص کسی به اون کلاب پا نمیزاشت...لیام جلوی در کلاب ترمز زد...
نایل بی توجه به لیام از ماشین بیرون زد و شماره ی زین رو با عجله توی گوشیش زد ، اما قبل از اینکه بوق بخوره ، یه سیاهی از کنار دیوار کلاب که عملا توی تاریکی غرق بود ، توجه نایل رو به خودش جلب کرد :ز-نایل... داداش من اینجام ... چقد دیر...
نایل با خستگی خودشو به کنار دیوار رسوند و تکیه به دیوار نمدار پشت سرش داد
ز-با لیام اومدی؟ پس لی کجاست...؟
نایل بی توجه به زین سوال هاشو ردیف کرد:
ن_مالیک میشه دقیقا بگی تو چه غلطی کردی؟ واقعا انگیزت از اینکه بیای اینجا چی بود؟ مگه قرار نبود حواست به لویی باشه و باهم برگردید؟
زینتو حال هری رو ندیدی...لیام با اشاره دست زین به سمتشون اومد...
ز-من نمیفهمم چی میگی و الان فقط نگرانیم اینه که لویی داره با اون وضع رانندگی میکنه و
همه توی این شهر کوفتی اون ماشین لعنتیشو میشناسن... و من نتونستم جلوشو بگیرم...لی-زین تو گفتی با کدوم ماشینش بود؟
ز-با پورشه همیشگیش...
لیام چند لحظه مکث کرد و با شک ادامه داد:
لی-گایز فکر کنم بتونیم پیداش کنیم، دیشب اخرین بار با جی پی اس گوشی من به ماشینش کانکت شدیم.
و فکر نکنم با اون تعریفایی که زین گفته،
لویی اونقد به هوش باشه که دیس کانکت کرده باشه...ن_هرکاری میکنی زودتر بکن لیام ما هری رو همینجوری ول کردیم..
تصویر هری برای لحظه ای از جلوی چشمای نایل دور نمیشد...
دل هرسه تا پسر از فشار استرس و نگرانی دو جانبه برای دوتا از بهترین آدمای زندگیشون بهم میپیچید...
بعد از چند دقیقه صدای داد لیام بلند شد:لی-فاک بهشششش ! مخ که مخ نیست ! باید طلا گرفتش!
نایل و زین با تعجب به هم نگاه کردن...ن_چه مرگته لی؟ چیشد؟
لی-تقریبا باهاش زیاد فاصله داریم... دم یه رستوران کوچیک نزدیک رودخونه... بپرید تو ماشین...
ن_رودخونههههه؟؟؟؟رستوران؟؟؟ رفته رستوران؟؟؟
ز-رودخونه دیگه چه فاکیهههههه؟ اون مستههه!
فاک بهت تاملینسون ...
YOU ARE READING
[ Only Fool Wins ] (L.S)(ON HOLD)
Fanfiction+شب و روز این مغز کوفتیمو زیر و رو میکنم تا شاید یه جواب وسط این همه گنگی به خودم بدم... که چجوری همه چیز انقد دقیق و مرتب بهم ریخت... چون من یه احمقم! _شاید تو احمق باشی ...منم احمقم... ولی همیشه یادت باشه... یه احمقه ک بازی رو میبره! -L.s -Z.m...