کمتر از ۱۵ دقیقه بود که لیام از جلوی چشماش غیب شده بود...
حس کنجکاوی یقه ی زین رو چسبیده بود و از طرفی
نمیتونست ریسک بکنه و از ماشین پیاده شه...ترس از یه دوربین گوشی معمولی هم
نمیزاشت که حتی داخل ماشین هم احساس راحتی بکنه...بیرون بودن لیام و پیداکردن لویی
و مست بودنش به اندازه ی کافی ممکن بود دردسر ایجاد بکنه .. اونم وقتی که همه ی دنیا روی روابط بین پسرا زوم بودن...چشماش رو روی تاریکی تقریبی جلوی ماشین قفل کرده بود... که صدای وحشتزده ای رو پشت سرش شنید :
ن_من چققققد وقته خوابم زین! محض رضای خداااااا چرا بیدارم نکردییییید !!
زین با بهم خوردن سکوت ماشین تقریبا از جا پرید..
ز-خداااا لعنتت کنه نایل! بگیر بخواب ما رسیدیم به-
هنوز جملش رو کامل نگفته بود که صدای باز شدن در ماشینو شنید...
فریادش برای یه لحظه نایل رو متوقف کرد :ز-نی بشین تو ماشین لیام رفته لوییو بیاره هوا تاریکه مردم اون بیرونن ! الان پیداشون میشه!
ن_مزخرف نگو زین تو واقعا انقدر بیخیال بودی نسبت به لویی؟؟ کم کم دارم حرفای توی اون مصاحبه های کوفتیتو باور میکنم ...
زین و نفسشو حبس کرد...
نایل کنترلشو از دست داده بود... فشار عصبی و کم خوابی به اندازه کافی همشونو از پا دراورده بود...
اما زمانی که خواست در ماشین رو ببنده ی جرقه ی بزرگ لرزه به تنش انداخت...ن_ از هری خبری نشده؟ ما چ رفیقایی هستیم.. اون تنهاس...
ز-نایل ساعت تقریبا ۱ شبه... مطمئن باش که خوابه...
ن_واقعا نمیدونم چم شد که تونستم انقد بخوابم و عقلمو دست شما دوتا بدم...
ز-داداش تو به زور یک ساعت خوابیدی انقدر خود-
دیدن صحنه ی مقابلش مثل یه ضربه ی پتک توی دهنش بود... همزمان با خیره شدن چشماش به پشت سر نایل ، توجه نایل رو هم به اون سمت جلب کرد...
با نور کمی که بود، تونست لباس لیام رو تشخیص بده... که با سر و وضع داغون بدنی رو روی کولش انداخته بود و شمرده شمرده قدم برمیداشت که روی زمین نمدار لیز تعادلش بهم نخوره...
لی-امنه... یکیتون بیاید کمک !!!
با شنیدن جملش نایل و زین هردو به سمت لیام دوییدن...
نایل به ارومی شونه ی راست و زین شونه ی چپ لویی رو گرفت...ز-داداش؟؟ ..لی.. این خون چیه..؟ ...
ن_اون بیهوشه؟؟؟؟
لیام با کلافگی دستاشو تکون داد تا خستگی کول گرفتن لویی رو از بین ببره...
YOU ARE READING
[ Only Fool Wins ] (L.S)(ON HOLD)
Fanfiction+شب و روز این مغز کوفتیمو زیر و رو میکنم تا شاید یه جواب وسط این همه گنگی به خودم بدم... که چجوری همه چیز انقد دقیق و مرتب بهم ریخت... چون من یه احمقم! _شاید تو احمق باشی ...منم احمقم... ولی همیشه یادت باشه... یه احمقه ک بازی رو میبره! -L.s -Z.m...