نیم ساعتی از رسیدن نایل به پینکدی گذشته بود...
اما نایل حتی نتونست با خودش کامل کنار بیاد که
چه با چه حرفی شروع کنه...
ن_هعی هرولد...واقعا کیک خوشمزه ای شده بود...
هری نفسشو به ارومی بیرون داد و سرشو روی پاهای جمایی که کنار نشسته بود گذاشت و دستاشو توی هم گره کرد
ه-نوش جان...
کم کم حرکات هیستریک نایل و غم توی صورت هری ،
جما رو کلافه کرد
ج-نایل؟ دوست نداری حرف بزنی؟ واقعا فقط کیک میخواستی؟ میتونستی توهتل هم بخوری !
نایل خودش روجمع و جور کرد و بارونیشو از تنش دراورد...
ن_میدونم. حق دارید من فقط نمیدونم چط-
ج-چطوری ماست مالی کنی و هری رو خام کنی؟
هری به ارومی دست جما رو تو دستش فشرد..
ه-جی ، بزار اروم باشه...نایل موقعی که استرس میگیره همچی یادش میره...
جما بی توجه از روی مبل بلند شد و راهشو به سمت اتاق خواب مهمان پیش گرفت...
ج-پس انقد به هم زل بزنین که چشماتون زخم شه ..با رفتن جما نایل اروم اروم کلمات رو پشت سر هم چید...
در حدی براش صحبت کرد که فقط بدونه لویی مقصر این ماجرا نبوده...
و جبران و بقیه حرفا رو به عهده ی خود لویی سپرد...
عضلات بدن هری بعد از شنیدن حرف ها از زبون نایل،
از انقباض چندین ساعته درومد و یکم ریلکس شد...
اون چیزی از حال بد لویی و وضعیت دیشبش حرف نزد..
ه-الان مطمئنم نشسته و داره پی اس بازی میکنه!
سعی کرد بدون توجه به لبخند کمرنگی که روی لبش بود، حرفش رو بی احساس بزنه....
ن_البته که اینم منم که قربون صدقه ی پی اس بازی کردنش میشم و نیشم مث الان تا زیرگوشام کشاومده...
دیدن نایل اونقدرام بد نبود؟ بود؟؟؟
هری چشماشو چرخوند و گوشیش رو از روی اپن برداشت...
ه- باشه تو راست میگی !ولی اگه این شایعات رو تموم نکنن قولنمیدم بلاییسر
خودم یا بریانا نیارم!
ن_بنظرم لوییو بکشی بهتر نیس؟
قتل ی نفر بهتر از دونفره مجازاتشم سبکتره؟
ولی دم هم ک جی عه ! عمرا نمیزاره بری زندان!
همزمان با تموم شدن جمله ی نیشخند دار نایل،
گوشیش زنگ خورد و عکس لیام روی گوشی افتاد که داره باهاش ویدیو کال میکنه
همچی براش یاداوری شد:
به سرعت پرید کنار هری روی مبل نشست و یکمی از موهای هری زیر پاهاش کشیده شد و ناله ی هری رو بلند کرد
ه-فاکر پاهاتو بکش کنار...
فیس تایم رو کال کرد:
لی-های گایز؟
ن_چیزی شده لیام؟
ه-سلام لی...
لی-خب خوشحالم که میبینم حالت خیلیم خوبنیست!
چشم های هری به ثانیه ای گرد شدن ...
ه-چی؟
لی-چون دیشب لویی داشت جون میداد و تو مث ترسوها حتی گوشیتو از دسترس خارج کرده بودی استایلز!
و ما داشتیم سکته میکردیم!
واقعا نباید ناراحتیت از لو مارو هم دربرمیگرفت
ما رفیقیم!
هری توقع این برخورد از لیام رو نداشت...
سکوت کرد و سرشو پایین انداخت...
تا یه جایی حرفاش منطقی بود..
نباید اینکارو میکرد اینطوری همه رو نگران کرده بود...
وحالا حس مزخرفی که
از تشریح کلمه ب کلمه ی جمله ی لیام داشت ،
ذره ذره روی سینش تیغ میکشید
ه-هیچکی اصلا حال من براش مهم نیس نه؟
بعد چند لحظه ادامه داد
ه-تو گفتی ...لویی...چ.. چی؟
نایل قبل از جواب دادن لیام سعی کرد بحث رو به سمت دیگه ای منحرف کنه چون مطمئنا لویی توی راه بود و قبلش باید همچی روشن میشد...
ن_لیام میشه بگیمن رفتم و منیجمنت اومد دقیقا چی شد؟
لیام نفسشو بیرون داد و سرشو به نشونه ی کلافگی تکون داد
لی-تو میدونی اون عوضیا کاری جز اذیت و ازار رسوندن به ما ندارن! امروز اومدن و بخاطر ماشین داغون و ول شده وسط ناکجا اباد لویی رو سوال پیچ کردن و بعد
یه چیزی گفتن ...
و قبلش منو از اتاق بیرون فرستادن...
هری سریع روی مبل جمع شد
ه-منظورت چیه؟
لیام بدون توجه به سوال هری ادامه داد
لی-نایل خودت که شنیدی...منیجمنت راجع به لویی و تو!
با اشاره به هری باز ادامه داد
لی- دوباره داره اقدام میکنه...
لویی دیگه عکس العمل *دایورت کردن* همیشگی رونداشت..بعدش فقط فحش داد و همه چی دم دستشو تو دیوار کوبید...نمیدونم...فقط نمیدونم..
اینم از واکنشاش فهمیدم چون کل هتلروم من یکی رو با شت یکی کرد!
نفس توی سینه ی نایل و هری به وضوح بند اومده بود.
هیچ ایده ای نداشتن که قراره چه اتفاقی بیوفته...
هری با سردرد شدیدی ک داشت قدرتشو به کار گرفت و
با صدایی که انگار از ته چاه میومد
پرسید
ه-الان لویی کجاست؟ من ...نه...فقط میخوام مطمئن شم حالش خوبه.!
اخم کمرنگی روی پیشونیش شکل گرفت...
فقط نگران لویی بود...
براش مهم نبود که قراره چه بلایی سرشون بیاد
فقط نگران لو بود...
از طرفی نمیخواست غرورش بابت اتفاقی ک افتاده جلوی پسرا خدشه دار بشه...
با حرف نایل به خودش اومد
ن_لیام ته و توی قضیرو میتونی در بیاری؟ نمیدونم هرچی
برو از منیجمنت بپرس از جیکوب از هرکی که میتونی...
لویی توضیح نمیده....
نباید بزاریم لویی خودشو داغون کنه...
هری نفس حبس شده تو سینشو محکم بیرون داد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
[ Only Fool Wins ] (L.S)(ON HOLD)
Fanfic+شب و روز این مغز کوفتیمو زیر و رو میکنم تا شاید یه جواب وسط این همه گنگی به خودم بدم... که چجوری همه چیز انقد دقیق و مرتب بهم ریخت... چون من یه احمقم! _شاید تو احمق باشی ...منم احمقم... ولی همیشه یادت باشه... یه احمقه ک بازی رو میبره! -L.s -Z.m...