میلیون‌ها | چهار

77 13 3
                                    


  اون گیج شده.
من گیجش کردم. خودش گیجش کرده. همه چی دست به دست هم دادن تا اون نتونه ادراکش کنه.
گم شده. مثل یه پرنده ای که باید مهاجرت کنه. سرد شده. خیلی سرد شده. ولی اون پرنده یادش رفته پرواز چه شکلیه.
نگاه میکنه به تخم چشام. دنبال راه فراره. راستی اون دو تیکه بال روی بدنش به چه دردی میخورد؟ اصلن مگه کارآیی داشتن اونا؟
لبخند میزنه. لبخند میزنه. لبخندی که داره داد میکشه که "نجاتم بده لعنتی.
یا پرواز رو یادم بده. یا منو بگیر توی آغوشت. اینجا سرده. اینجا خیلی سرده. چرا اینجا اینقدر سرده؟"
نگاش میکنم. دلم میخواد توی ریه هام جاش بدم. بدنم خیلی گرمه. دارم میسوزم. حرکت خون رو توی رگ هام حس میکنم. داره گرما رو جابجا میکنه. گرمه. خیلی گرمه. اگه اون بیاد اینجا میسوزه. اگه اون بیاد اینجا خیلی میسوزه.
نگاش میکنم. کز کرده توی خودش. تپش ضعیف قلبش از روی پوستش معلومه. قطره اشکی از چشمش میوفته زمین.
دلم میخواد بغلش کنم. دلش میخواد بغلش کنم.
سردشه. دارم میسوزم.
داره آسیب میبینه. داره برف میباره روی وجود کرختش.
دارم آسیب میبینم. خورشید تابستونی بی وقفه تیر هاشو سمت بدنم فرود میاره. گرمه. گرمه. تشنمه.
روی زانو هام میوفتم. پرنده روی زانوهاش میوفته.
زانوهام زخمی میشن و آسفالت زهرآلود بهشون نفوذ میکنه.
زانوهاش فرو میرن تو برف. از سرما هیس میکشه.
سردشه.
باید بغلش کنم.
باید گرمش کنم.
ولی اینجا گرمه.
"میخوای آسیب بزنی تا نذاری آسیب ببینه؟"
کسی درون من از من میپرسه.
"میخوام نجاتش بدم. حتی اگه تاوان اینکارم آسیب رسوندن بهش با دستای خودم باشه"
میخوام نجاتش بدم. رگ های مغزم متورم میشن. دستمو سمش دراز میکنم.
نوک انگشتای قرمز شده اش رو میگیرم و بعد دستش و بعد ساعدش و لحظه ی بعد کل وجودش بین بازو هام محصور شده. اون لحظه دقیق یادم نمیاد ولی میدونم که یه هاله ای از هوای خنک منو احاطه کرده بود.
اروم شدن لرزش ماهیچه هاش رو زیر دستام حس میکنم.
مرز ها برداشته میشن.
جهنم زمستونی اون و جهنم تابستونی من باهم ادغام میشن.
برف ها ذوب میشن.
خورشید سوزناک دامنشو جمع میکنه.
کاکتوس ها تک به تک میمیرن و جاشون درخت های سرو و بلند قدی رشد میکنه.
اون لحظه با چشمای بسته نفس عمیقی از بغلم میکشه.
لبخند میزنم.
بین خواب و بیداری لبخند میزنه.
دوسش دارم.
حتا اگه تاوان این رو من پس بدم.
تاوان آسیب رسوندن بهش با دستای خودم.




-----------------------
خب باور نمیکردم تا این حد دلم برا واتپد و شما تنگ شده باشه :")
همینطور رندوم اپلود کردم.
اگه دوس داشتین بیاین حرف بزنیم.
-دکی گرین.

از میلیون ها صدای مزاحمDonde viven las historias. Descúbrelo ahora