"در ابتدا نیت ما از انجام این ازمایشات تضمین زندگی انسان ها در دوران سخت بود...پیش از این سیل های عظیم، اتشفشان ها، زمین لرزه ها، شهاب سنگ ها و حتی جنگ های زیادی بشریت رو به خطر انداختن...اما موفقیت توی این ازمایش میتونه مارو برای مقابله با هراتفاقی اماده کنه!"توی سالن سخنرانی نشسته بود و به همراه عده ی دیگه ای به حرف های کسی که مطمئنا ارشدشون بود گوش میداد...تصاویری از اولین نمونه ی ازمایشی، روی صفحه ی بزرگی که پشت سر مرد بود به نمایش در اومد و جونگین به سرعت اون بچه ی کوچیک و شناخت!
"میخوام ازمایش J.01 و به شما معرفی کنم...اولین نمونه ی ثبت شده ی رسمی...متاسفانه این نمونه توی اتش سوزی که چندین سال پیش اتفاق افتاد از بین رفت و تمام اطلاعات موجود درباره ی اون هم نابود شد...جمع اوری همه ی اون اطلاعات زمان زیادی و به خودش اختصاص داد و بعد از اون..."
تصاویر دیگه ای روی صفحه نمایش اومدن...بچه هایی ناقص، زشت و حتی عجیب!
"متاسفانه نتایج به دست اومده به خوبی دفعه ی قبل نبودن...از اون به بعد سعی کردیم نحوه ی کارمون و عوض کنیم و انسان های بالغ و امتحان کنیم تا اسیب پذیری کمتری نسبت به بچه ها داشته باشن..."
چیزهایی که میدید حتی وحشتناک تر از چیزی بود که فکرشو میکرد...انسان های عجیبی که حتی به سختی میشد اسم انسان روشون گذاشت...توی بعضی از تصاویر اروم و در بعضی دیگشون پرخاشگر و غیرقابل کنترل بودن...
"قدرت، ذکاوت، حماقت و لطافت تنها بخشی از اونها رو تعریف میکنه...اونا بی ثباتن و در بعضی نمونه های خاص حتی باعث اسیب های جبران ناپذیر شدن...پس سعی کردیم کنترلشون کنیم و در نتیجه دارویی تولید کردیم که باعث مرگشون میشه...ما نابودگر صداش میکنیم...چون تنها چیزیه که این موجودات و ازبین میبره"
همونطور که به دقت به سخنران گوش میداد زیرلب زمزمه کرد:
"نابودگر"
مردی که سخنرانی میکرد ادامه داد:
"به یاد داشته باشید که تمام این ازمایشات بخشی از اتفاقی بزرگ تره...شما انتخاب شدید تا اینده این دنیارو بسازید!"
به حرف های اون مرد پوزخند زد...اینده ای که ازش صحبت میکرد جونگین بود و اون به خوبی میدونست چه جهنمی در انتظارشونه!
بعد از گوش دادن به اون سخنرانی احمقانه ای که هیچ نیازی بهش نداشت سمت اتاقی که بهش معرفی کرده بودن رفت، هرچند اونجا بیشتر به یه سلول زندان شبیه بود تا یه اتاق!
ازمایش Dx12 بهتر از چیزی بود که تصور میکرد...حداقل، ظاهر طبیعی داشت...اما فقط خدا میدونست زیر اون ظاهر ساده چه ذهن وحشتناک و بهم ریخته ای پنهان بود!
~~~~~~~~~~
"بالاخره میخوای بهم بگی اون ویدیوی دوربین مداربسته رو برای چی میخوای یا نه!؟"
YOU ARE READING
💀The Star Death💫(completed)
Science Fictionمرگ یک ستاره🍃🌠 رمنس💕علمی🗯تخیلی🌟 شیوچن💜کایسو❤هونهان💙 به قلم : آرتی🌿 [ قبلا یه جا خونده بودم که مرگ ستاره ها با یه انفجار بزرگ اتفاق می افته...و الان که دارم بهش فکر میکنم، توی زندگی من اون یه ستاره بود...! ] 🖇Stars are just like us...They sh...