"از سه ساعت پیش کارتم دزدیده شده...میخوام دقیق بررسی کنی و بفهمی کجا ازش استفاده شده!"چند دقیقه ای بود که بعد از گفتن این جمله روی صندلی نشسته بود و به صدای ازاردهنده ی انگشت های سریعی که روی کیبورد تکون میخوردن گوش میداد...
"تموم شد!"
با خوشحالی که به خاطر خلاص شدن از اون صدای نفرت انگیز بود بلند شد و به صفحه ی مانیتور رو به روش زل زد...متوجه نمیشد کسی چرا باید برای همچین اطلاعاتی خودشو به این همه زحمت بندازه!!
~~~~~~~~~~
دست هاشو توی جیبش فروبرد و نفس عمیقی کشید...نسیم ملایمی که میوزید باعث میشد فکرش کمی باز بشه...حتی دزدیدن کارت کیونگسو هم بهش کمکی نکرده بود...چندسال و با فکر انتقام والدینش گذرونده بود و حالا که توی موقعیتش بود حتی نمیدونست چیکار باید بکنه...این حال خودش و میشناخت...حس ناامیدی که گاهی به بدترین شکل سراسر وجودشو دربر میگرفت و قدرت فکر کردن و به راحتی ازش میدزدید!
نگاهی به پایین انداخت...ساختمون سازمان واقعا بلند بود و اون ارتفاع بهش حس قدرت میداد...باید این حس و توی وجودش تقویت میکرد، فقط دراون صورت میتونست زودتر به انتقامش رسیدگی کنه...نفس عمیقی کشید و از لبه ی ساختمون فاصله گرفت...برگشت تا به سمت پله ها بره و به ازمایشگاهش برگرده اما اصلا انتظار دیدن کیونگسو رو نداشت!
"تو کارتمو دزدیدی!"
فراموش کرده بود که کیونگسو احمق نیست...نباید دست کم میگرفتش!
"چه کارتی؟"
"خودتو به حماقت نزن و کارتم و برگردون"
شونه ای بالا انداخت و بی تفاوت سرتکون داد:
"هیچ کارتی دست من نیست!"
از کنارش رد شد و به سمت دری که به راه پله ختم میشد رفت اما با حرف کیونگسو وسط راه ایستاد:
"تو J.01 ای!"
پیش از اینکه فرصت واکنشی به جونگین بده با جدیت بیشتری ادامه داد:
"من مطمئنم که تو اونی...تمام جاهایی که کارتم توشون استفاده شده رو چک کردم...هرجور که فکر کردم دلیلی نداشت که تو به اون بخش ها علاقمند باشی...تا وقتی که یادم اومد تو هیچوقت اون چیزی که فکر میکردم نبودی! همیشه اهداف متفاوتی داشتی، رفتار متفاوتی داشتی، تو همه ی اون چیزی بودی که همه ارزوشو داشتن...فکر کنم فراموش کردی که یکی از عکس های قدیمیت دست منه...اوه خدای من، چطور انقدر احمق بودم و نشناختمش؟ و الان کاملا مطمئنم که تو اونی!"
به سمت کیونگسویی که حالا با نگرانی بهش زل زده بود برگشت...
کمتر از یک ثانیه زمان برد تا با خودش فکر کنه راه حل درست چیه!؟ احمق جلوه دادن کیونگسو و رد کردن تمام حدسیاتش؟ یا قبول کردنش؟ شاید باید کیونگسو رو از اون بالا، پایین مینداخت، مطمئنا بااون فاصله حتی یه استخون سالم هم براش نمیموند! اما کیونگسو یه خطر نبود...میتونست ازش خیلی بهتر استفاده کنه...اون یه مهره ی باارزش توی بازیش بود!
YOU ARE READING
💀The Star Death💫(completed)
Science Fictionمرگ یک ستاره🍃🌠 رمنس💕علمی🗯تخیلی🌟 شیوچن💜کایسو❤هونهان💙 به قلم : آرتی🌿 [ قبلا یه جا خونده بودم که مرگ ستاره ها با یه انفجار بزرگ اتفاق می افته...و الان که دارم بهش فکر میکنم، توی زندگی من اون یه ستاره بود...! ] 🖇Stars are just like us...They sh...