شنبه 3 اسفند

2.9K 495 64
                                    

یبار تو خونه تنها بودم و شدیدا افسرده بودم با خودم فکر کردم که پاشم خودکشی کنم
وصیت ناممو نوشتم چاقو رو بر داشتم گذاشتم رو رگم با خودم فکر کردم که الان خونه پر خون میشه مامانم اذیت میشه نیم ساعت باید بره خونامو پاک کنه
رفتم حموم که توی حموم خودکشی کنم اونجوری خونام بریزه توی چاه و جایی هم کثیف نشه چاقو رو که گذاشتم رو رگم فکر کردم که مامانم اینجوری نمیتونه حموم کنه همش یاد من میوفته اذیت میشه
اومدم از حموم بیرون یه قسمتی روپیدا کردم که خونم به فرش نرسه با خیال راحت چاقو رو گذاشتم رو رگم فشار دادم و کشیدمش دیدم عه!!!
چاقو کُنده اصلا و اصلااا نمیبره 5.6 بار دیگه هم امتحان کردم دیدم نمیشه
اخرش با خودم فکر کردم که بهتره اصلا اینکارو نکنم زنگ زدم 118 یه خانومی جواب داد:
+سلام
-سلام خسته نباشید
+بفرمایید
-میخواستم شماره ی سازمان حمایت از نوجوانان مبتلا به افسردگی.......................................................................

اره...اون قطع کرد... خیلی عوضیهههه من داشتم تا همین چند دیقه پیش خودکشی میکردممم
سعی کردم مغزمو از اون خانوم 118 عوضی دور نگه دارم پس تلویزون رو روشن کردم و !!!! اهنگ last dance از dua lipa پخش شد و من چاقوی کند و وصیت ناممو ول کردم و شروع کردم به قر دادن و کل ماجرا رو فراموش کردم توی اون لحظه و فهمیدم که بعضی اوقات وقتی با یه عالمه افسردگی و چاقوی کند و خانوم 118 عوضی رو به رو میشی فقط بهتره اهنگ مورد علاقتو پلی کنی و وسط حال پذیرایی با چاقوی کند و تلفن و وصیت نامه مثل وحشیا برقصی

-پروفسور A ساعت 11.7 درحالی که مثل سگ خوابش می آید

...
(گرل وتف😭)

200 روز با یک عدد بدبختNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ