پنجشنبه 1 ابان

579 98 19
                                    

یه هفته کامل داشتم ساعتمو با صدف تزئین میکردم دونه به دونه و با حوصله ی زیاد و وقتی که تموم شد بهش افتخار کردم و اویزونش کردم

بعد چهار ساعت که از کمر درد داشتم میمردم توی تختم بالاخره بودم و زارتتتتت ساعت افتاد پایین و شکست
خیلیم عالی^-^

200 روز با یک عدد بدبختNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ