وای بچها پارت قبل یکی گفت چند روز دیگه مونده تا کتاب تموم شه
نگاه کردم دیدم صد و هفتاد پارت نوشته بودم
بعد واقعا ترسیدم
یعنی خایه کردما
فوبیا دارم این کتاب تموم شه و نمیتونم دیگه به این فکر کنم که این "چیز" که سالهاس دارم روش کار میکنم تموم شه
چون از یک طرف توجه و عشقی که از شما دریافت میکنم توی این کتاب واقعا برام عزیزه و براش خیلی شکرگزارم و نمیتونم وقتی اینا ازم گرفته بشه رو تصور کنم چون این محبت به من اعتماد بنفس و دلیلی برای ادامه دادن زندگیم داده چون چه حالم خوب بوده چه بد شماها برای من بودین
متوجهین چی میگم؟و از طرفی دیگه سالها براش زحمت کشیدم و این کتاب وقتی تموم شه رسما برای من میمیره چون ایده ی اصلی این بود که وقتی این کتاب درست شه به سیف اسپیسی باشه برای دیگران که وقتی این کتابو شروع کنن و برسن به اواخرش اینجوری باشن که عه این امروزم اینو اپلود کرده یا اخرین اپلودش دیروز بوده و مسئولیت پذیری و بار این کتاب روی دوش من برای بقیه دیده شه و اگه هیچکس جز خودم این نگاه رو بهش نداشته باشه کاملا اوکیه ولی این چیزیه که من توی ذهنم براش درست کردم و اونم نشون دادن مسئولیتم به خودم و دیگران بود تا روشون تاثیر بزاره حتی اگه یذره باشه
و... تموم شدنش..
الان که نگاه میکنم منو خوشحال نمیکنه بلکه ناراحتم میکنه و حتی فکر کردن بهش باعث میشه گریم بگیره
BINABASA MO ANG
200 روز با یک عدد بدبخت
Randomدویست روز گوه میخورم دیگه. من عذر میخوام که مجبوری این کتابو ببینی