#part7
جنسن از خونه زد بیرون و سوار ماشنیش شد
امروز حالش خوب بود ... اون غم همیشگی رو نداشت ولی هنوز صداش یکم بغض داشت
توی خیابونایی که با میشا میرفتن گشت میزد و خاطرات عشقشون رو مرور میکرد
هر لحظه حالش بهتر میشد
یا اون خنده های زیباش میوفتاد ... اون رفتار بچگونه و حسود بودنش ...
تا اینکه شب شد ... چراغای neon و شهر همه جارو رنگا رنگ کرده بودن
جنسن بعد مرگ میشا هیچوقت نتونسته بود دوباره این رنگارو ببینه چشمش دیگه هیچ چیز رو نمیگرفت ...
بالاخره به کافه لاته خودشون میرسه
میشا عاشق اونجا بود ، حتی اونجا برای اولین بار همو دیدن ...
اولین کیسشون هم هونجا بود ...
روی اون میز ...
میز کنار شیشه بامنظره رنگارنگ
شبا با لایت های نئون رنگارنگ میشد و روز ها با نور افتاب توی کل کافه شاین های رنگا رنگ درست میکرد ...
واقعا جای محشری بود ، انگار که برای اونا ساخته شده بود ...
جنسن از ماشین پیاده میشه و وسایلاشو توی جیبش میزاره و در کافه رو باز میکنه ... چند قدم میره جلو :خوش اومدین آقای اکلز !
مرسی جویی ^^ ! میشه همون میز ...
جنسن خشکش میزنه و فقط نگا میکنه میشا ؟؟؟ نه عمرا امکان نداره ...-----------------------------------------------------------
خوب اول معذرت میخوام از این وقفه خیلیییی بلند لول یه عالمه مشکلات ایجاد شد ... پارت ۷ گم شد و من حوصلم نمیشد دوباره تایپ کنم :| لول دو روزی میشه پیداش کردم ولی روزای قبلش یه عالمه ایده دیگه داشتم و ... که چیکار کنم و... بالاخره تصمیم گرفتم چیکار کنم .
ببخشید ولی یکم پارتا جدید کوتاه میشن چون خیلی وقت تایپ کردن ندارم و همینطور هم ممکنه توی اپ کردنم هیچ ترتیبی نباشه منظورم اینه که ممکنه هر شب اپلود نکنم .
YOU ARE READING
Angel Reborn (cockles)
Fanfictionخلاصه داستان : جنسن و میشا اکلز دعواشون میشه و میشا از خونه میره بیرون و ... فنفیک توسط : HeartBeatNovel کاور توسط : HeartBeatNovel