#Part8
جنسن روی تخت خوابیده بود و به سقف زل زده بود ، نمیتونست اونو از سرش بیرون کنه ...از لحظه ای که دیده بودش برق چشماش بهش اجازه خوابیدن نمیداد .
اون خیلی شبیهش بود .حتی چشماش مثل میشا خودش آبی رنگ بود.
+اخخخخخ نمیتونم تز فکرش بیرون بیام ، اون میشا بود ... میشا بود ولی چطور منو نشناخت ؟ چطور ممکنه ؟
خودم ... با دستای خودم ...
خاطرات تصادف و فیونرال میشا توی ذهنش مرور میشد و سرش به درد اومد
بطری جین صورتی رو از روی میز کنار تختش برداشت و سر کشید .
دوباره افتاد روی تخت ...
.
.
.
.
اقای اکلز ... اقای اکلز ... حالتون خوبه ؟
+ چی .. او .. اره اره خوبم .او مثل اینکه اقای کولین روی میزتون نشسته ، میخواین برین بعدا برگردین من جاتونو برای امروز میگیرم ...
نه نه نه نیاز نیست
جنسن با چشمای براق جلو رفت و به میز که رسید ...
به مردی که روی میز نشسته بود زل زد
مرد چشماشو از روزنامه ای که دستش بود گرفت و به چشمای جنسن نگاه کردجنسن به اون چشمای ابی با بهت نگاه میکرد ، مرد سرشو کج کرد :ببخشید میتونم کمکتون کنم ؟ مشکلی پیش اومده ؟
جنسن هنوز داشت به چشمای ابی اون مرد نگاه میکرد ...
- ببخشید ولی میشه با اون چشمای سبز درشت بهم زل نزنین باعث میشه معضب بشم ...
+ میشا ؟
-چی ؟
+میشا ... خودتی مگه نه ؟
-ب ... بله .. شما از کجا اسم منو میدونی ؟جنسن میپره و بغلش میکنه و ... :
+میدونستمممم میییدونستم زنده ایییی تو نمردیییب نمردیییی اون یکی دیگه بود
- اهایییی چیکار میکنی تو کیی هستی اقا اشتباه گرفتی هووییی ولم کن
-اهااااای ، یکی کمکم کنه
+ میشا ابی من ، دوست دارم .
میشا که اینو شنید چند لحظه اروم شد و با خودش زمزمه کرد : چی ؟ میشا ابی ؟چی داره میگه؟
چی ؟ چقدر بوی الکل میده اه ...
جنسن سرشو بالا اورد و صورتشو نزدیک صورت میشا برد جوری که نفسشون به صورت هم میخورد ، جنسن میخواست بره جلو که ...
میشا لیوان قهوه ای که دستش بود محکم میزنه توی سر جنسن .- عاااا چی واااییی من چیکار کردم !!! ببخشید ببخشیدددد !!! چی ، بیشهوش شد 😐😂؟
+ می ... میشا ... چرا ...
اقای اکلز !!! اقااااای اکلز !!! حالتون خوبه ؟...
------------------خووووب امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 😁
YOU ARE READING
Angel Reborn (cockles)
Fanfictionخلاصه داستان : جنسن و میشا اکلز دعواشون میشه و میشا از خونه میره بیرون و ... فنفیک توسط : HeartBeatNovel کاور توسط : HeartBeatNovel