#Part10
جنسن هنوز روی تخت خوابیده بود و داشت به دیروز فکر میکرد ....
(یعنی پارت قبلی هرچی تعریف کردم توی خاطرات جنسن بود)" زنگ در میخوره "
جنسن درو باز میکنه :
+ هلن ؟ اینجا چیکار میکنی ؟مگه نباید میش ...
- میشا زنگ زد گفت نمیتونه امروز بیاد و ازم خواهش کرد امروز و من بیام ازت مراقبت کنم .
+ شت ...
- چیزی گفتی ؟
+ نه
-خوبه چون الان میخوام برات یکم فرنی درست کنم بخوری .
» هلن میره توی اشپز خونه «
.
.جنسن پرید روی مبل راحتی بزرگی که وسط هال بود و به سقف خیره شد و یا خودش فکر میکرد :
مگه چه کار مهمی داشته که منو پیچونده ؟ مگه خودش نگفت امروز میاد ... اه
.
.
اه اه اه اه دارم کلافه میشم ، بهتره یکم تی وی نگا کنم شاید ...
جنسن کنترلو برداشت و تی وی و روشن کرد ، هی کانالا رو بالا پایین میکرد .
+ واتتتتت ؟؟؟میشا ؟تی وی :
- بله میشا جان مرسی از وقتت میشه چندتا عکس دیگه هم باهم بگیریم ؟
° بله حتما ...
میشا با دختره گزارشگر ژس میگیرن برای عکس گرفتنجنسن زل زده بود به تی وی ...
هلننننن !!!
» جنسن داد میزنه «
هلن سریع از تو اشپزخونه میاد تو هال- چیه چی شده جنسن؟
+میش ... میشا تو تی وی چیکار میکنه ؟؟؟؟
- او راستی راجبش برات تحقیق کردم، کارش همینه .
+ یعنی چی کارش همین چیکارست مگه ؟
- میشا مدیر یه کمپانی تبلیغ و مجله و تبلیغ هر چیز دیگه ای هست . خیلی هم معروفه .+پس چرا من تاحالا ندیدمش ؟چرا تاحالا تو تی وی ندیدیمش ؟
- چون تا دیروز هویت خودشو پنهان نگه داشته بود ...
+ چرا ؟
- خیلیا توی اینجور کارا از طرف هیترا ترور میشن از جمله ادمایی مثل خودت ، فکر کردی چرا واست بادیگارد میگیریم ؟+چون کلاس داره ؟ 😅 ...
-واقعا که جنسن ... من موندم چطوری تو یه کمپانی مانکن و ... رو میگردونی .
+ هه چون خوش تیپم 😎 همه مانکن خوبا میان سراغ من تا به ستاره تبدیلشون کنم .
- هه درسته ، واسه همینه شدی خدمتکار نیکلاس کلیر ؟
+ اون ... اون قضیش فرق داره ، بعدشم من توی حال خودم نبودم
-اره اره باشه بهونه بیار
+باشه ولی میبینی که ، الان حالم خیلی بهتره ، دیگه لازم نیست برم پیشش چون ...
- چون یه میشا دیگه پیدا کردی ؟+ اره .
- جنسن ...
.
.
مرسی که میخونید ❤
امیدوارم خوشتون بیاد
ببخشید خیلی دیر به دیر اپ میکنم.
YOU ARE READING
Angel Reborn (cockles)
Fanfictionخلاصه داستان : جنسن و میشا اکلز دعواشون میشه و میشا از خونه میره بیرون و ... فنفیک توسط : HeartBeatNovel کاور توسط : HeartBeatNovel