بگا رفتیم (10)

1.2K 124 33
                                    

همونطور که خودکارمو به روی میز ضربه میزدم به سوالات تخمی داخل ورقه امتحان فکر میکردم وبه

سوالات جواب میدادم که صدای آرومی رو شنیدم ...

چانیول  میز کناری من نشسته بود سعی داشت که منو متوجه خودش بکنه....

-هی بک
..هیییی...
.بکککککک

وقتی سرمو سمتش برگردوندم گفت

-سوال 3؟

بعد از نگاه کردن به ورقه ام به آرومی که فقط خودش بشنوه گفتم:

a

-سوال 6؟

cمیشه +

7.12.14.15.16؟__

کمی به اطرافم نگاه کردم و آینه ای از تو کیفم در آوردم و سعی کردم طوری قرارش بدم که بتونه

جوابارو ببینه

درست وقتی که تونست جوابارو ببینه صدای خانم دو بلند شد:

بکهیون چی تو دستته؟

وقتی که خواست به سمتم بیاد استرس بدی گرفتم ولی با پخش شدن هیکلش سریع آینمو تو کیفم

گذاشتم و دستمالی رو دستم گرفتم....

وقتی که به سمتم میومد چانیول لنگای درازشو جلو کشید که باعث افتادن استاد رو مخمون شد بچه ها

سعی داشتن جلوی خندشونوبگیرن وقتی که پاهای استاد با کفشای پاشنه بلند قرمز رنگش تو هوا

بود و سعی داشت لبه ها لباس کوتاهشو پایین بکشه ...

وقتی بلند شد اخمی کردو رو به چان گفت :

اینجا خونه خالت نیست که پاهاتو 180 درجه برام باز میکنی...

-متاسفم خانم پام ضربه خورده و درد میکنه و دکتر گفته باید هرچند دقیقه پاهامو حرکت بدم...

+ایندفعه نگاه کن داری پاتو دراز میکنی باعث افتادن کسی نشی و درضمن چی تو دستته بکهیون؟

درحالیکه سعی کردم طبیعی جلوه بدم گفنم:

دستماله...
جدیدا سرما خوردم و آبریزش بینی دارم

+خیلی خوب مگه بهت گفتم چرا دستت دستماله ...
حالا دستمالتو باز کن ببینم چی توش نوشتی میخواستی تقلب کنی...

وقتی قیافمو مظلوم کردم دستمالو باز کردم

وقتی دستمال خالیمو دید سعی کرد عصبانیتشو کنترل کنه و از میزم دور شد ...

+بسه وقت تمومه....

.............................................................................

درحال مرتب کردن اتاق بودم که صدای در توجهمو جلب کرد...

درو باز کردم که بکو دیدم ...

📚My imaginary face📚 [Chanbaek] Where stories live. Discover now