Part 7🌸

4.1K 602 34
                                    

جیمین چپ چپ به تهیونگی خیره شد که داشت جعبه غذاشو از کوله پشتیش درمیاورد .

جیمین :

" تهیونگ منظورم از دعوت کردنت به صبحونه این بود که بیای خونم تا من صبحونه رو آماده کنم . نه اینکه تو صبحونه خودتو بیاری ! "

تهیونگ ظرفارو روی میز گذاشت و خودش رو یکی از صندلی ها نشست و گفت :

" جزوی از رژیممه . "

جیمین ظرفای تهیونگ رو باز کرد و با دیدن محتویات توش گفت :

" بابا من اینارو چند سال پیش میخوردم . حال به هم زنه ! یه چیز دیگه بخور . مطمئنم از اون وزنی که کمپانی تعیین کرده هم کمتری . "

تهیونگ ظرف رو از دست جیمین گرفت و گفت :

" چربی و قند نداره . برا پوستم هم خوبه . هفته بعد وقت دکتر تغزیه دارم . یه برنامه ی تازه میده . فعلا همینارو میخورم . "

جیمین آه کشید . ظرف غذاشو برداشت و همشو تو سطل آشغال خالی کرد .

جیمین :

" غذای صبحونه ی شکلاتی دارم . میخوریش . نه هم نداریم ."

تهیونگ آه کشید . باید طبق رژیم جلو میرفت ولی خب چند وقت یک بار طبق اون عمل نکردن قرار نبود چیزی رو عوض کنه . خودش هم با جیمین موافق بود . طعم اون غذاها اصلا خوب نبود و وزن تهیونگ هم واقعا ایده ال بود .

یکم شیر روی صبحونه ی شکلاتیش ریخت . قاشق رو پر کرد و با لذت توی دهنش گذاشت .

تهیونگ :

" فکر میکردم صبحونه ی شکلاتی دوس نداری ! "

جیمین :

" مال جونگ کوکه . "

تهیونگ اخم کرد و گفت :

" مطمئنی تو با جونگ کوک قرار نمیزاری ؟‌ حتی صبحونه ی مخصوصش رو هم داری . ولی مال منو نداری !! "

جیمین بهش چشم غره رفت :

" خدایا .. تهیونگ چند بار باید بگم قرار نمیزاریم ؟! "

تهیونگ قاشقش رو پر کرد و قبل از اینکه بزاره توی دهنش گفت :

" خوبه که قرار نمیزارین چون من و جونگ کوک تا تخت رفتیم . "

جیمین که داشت آبمیوش رو با عشق میخورد شوکه بهش نگاه کرد و شروع به سرفه کرد . چنان سرفه میکرد که تهیونگ یه لحظه ترسید دوستش خفه بشه .

جیمین با شوک پرسید :

" با هم رابطه داشتین !؟‌"

تهیونگ با سر تایید کرد . جیمین ادامه داد :

" چجوری میشه با هم رابطه داشته باشین در حالی که کل این سه ماه رو فقط به هم فحش دادین ؟! "

Cut out all the ropes | Kookv/Vkook | CompletedWhere stories live. Discover now