suicide notes|یادداشت های خودکشی

daddy

سلام بابا یکم صحبت کردن باهات سخت شده
البته همیشه بود می‌دونی شاید مشکل تو این باشه که زیادی مردی انقدر مرد که بچه لوست روش نشه بهت بگه
" بابا یه پسری هست تو کوچه شونزدهم زیادی مرده ، اصلا فکرشو میکردی پسرت به جای اینکه پی لبای سرخ و چشمای خمار باشه دلش ضعف می‌ره واسه شونه های پهن یه همجنس؟"

ببخشید.

این یادداشتای کوفتی اصلا چین؟
اعتراف نامه ؟

بابا قبل از مرگمم دلم میخواد بهت جواب پس بدم زیادی مرد نیستی ؟

بگذریم تو همچین یادداشتایی مردم وصیت و درخواستاشون و میگن درسته؟
یعنی حتما آدم باید بمیره تا بقیه به خواسته هاش اهمیت بده ؟

یه سری درخواست دارم ازت :

1.لطفا لولای درو روغن کاری کن خیلی وقته باعث آزار همست

2.دیگه نزار ماما الکل مصرف کنه( شرط می‌بندم حتی نمی‌دونستی زنی که عاشقشی زنی که با بیچارگی جلوت لبخند میزنه سه ماهه که به الکل اعتیاد داره )

3.ویالن بزرگ ترین کاری بود که تو زندگیم برام کردی لطفا بعد از اینکه رفتم بدش به کیونگسو با بی رحمی می‌خوام کاری کنم منو هرگز فراموش نکنه
(راستی همه آدما دم مرگ انقد عوضی میشن؟)

4.بابا میشه هرگز از دوست داشتن ماما دست برنداری؟(خودتم می‌دونی تنها کسی که تو دنیا با همه کارهای عجیب قریبت پات میمونه اونه)

یه خاطره جالب یادم اومد یادته یه روز وقتی نه سالم بود به دریا رفتیم البته باید یادت باشه چون اون اولین و آخرین مسافرت خونوادگیمون بود .
یه اجوشی بود که کنار دریا قایق کرایه میداد ،مرتیکه چشاش خیلی ترسناک بود
چند ثانیه با اون چشای جهنمیش بهم زل زد بعد گفت"چه پسر بامزه ای حیف که روزای قشنگی و قرار نیست ببینی."
اون روز ماما منو پشت خودش قایم کردن و به اون مرد گفت که بره رد کارش ، ولی خب راستش اون راست ترین حرفی بود که تو زندگیم شنیدم .

بیخیال

بابا من نبودم به نانا کوچولو غذا بده باشه اون بچه گربه هرروز با کلی امید میاد دم در ما با دلبری دمشو تکون میده ،بینیشو به شلوارم می‌کشه و با اون چشای براقش سوسیس سهم روزشو میخواد .

برای محکم کاری کلی سوسیس خریدم و توی انباری گذاشتم .
همین

بابا منو تو ابراز علاقه‌ای بینمون نبوده ،ولی من عاشق اون توجهات زیر پوستیتم که با عصبانیت بروز میدی ! باشه؟

پسر کوچولوت بیون بکهیون