پارت.۳

139 23 4
                                    

رو تخت ن چندان راحتش نشست و برای بار هزارم به عکس توی پرونده خیره شد. واقعا میخواست این کارو انجام بده?
با صدای تلفنش از فکر بیرون اومد . اول نمیخواست جواب بده ولی اسم جیم جیم روی گوشیش اونو وادار کرد که تماسو وصل کنه.
جیمین: تهیونگگگ کودوم گوری به سر میبری? امروز نمیایی? میدونی چن تا بهونه اوردم تا این شکمو اخراجت نکنه?
بخاطر غر غرهای جیمین خندش گرفته بود قشنگ میدونست منظورش از شکمو رئیسشون بود.
تهیونگ:بخاطر لطف بزرگی که در حقم کردی ممنونم پارک جیمین چطور میتونم این خوبی بزرگ شما رو جبران کنم??
جیمین: چون هم الا منو مسخره کردی هم زبون نازنینمو بخاطر ت خسته کردم میتونی یه شام مهمونم کنی.
خنده ریزی کرد ولی با دیدن دوباره پرونده خندش محو شد.
جیمین: چی شد ساکت شدی?
تهیونگ:هی جیمینا...میشه همو ببینیم?
جیمین:چیزی شده ته?
تهیونگ: توضیح میدم....
............*...........*...........*............*............*....
با دیدن تهیونگ که براش دست تکون میداد سمت میز شماره ۷ قدم برداشت. نزدیکش شد و رو به روش نشست.
جیمین: سلام شماره میخوایین?
تهیونگ بخاطر خل بازی های دوستش لبخندی زد ولی نفهمید که جیمین از حال بدش با خبر شده و سعی میکنه کمی دوستشو بخندونه.
جیمین: خب?
ته :چی خب?
جیمین: من که نیومدم قیافه ماه تو رو ببینم . توضیح بده چی شده چرا ناراحتی
تهیونگ پیش خودش باهوشی جیمینو تحسین کرد. معمولا کسی نبود که ناراحتیشو زود بروز بده با این حال جیمین همه چیو فهمیده بود.
ته: عامم...جیمینا
جیمین :هوم?
"شفارشاتون?"
قبل از اینکه بخواد کلمه ایی بگه گارسون نزدیکشون شد و پرسید.
جیمین که خیلی کنجکاو شده بود سر سری ی چیزایی سفارش داد و منتظر شد تهیونگ ادامه حرفشو بگه
ته: ببین جیمین گفتن همچین چیزی برای من سخته... یعنی هر کس جای من بود گفتنش سخت بود براش...
جیمین :بگو دیگه تهیونگ
تهیونگ کمی تو جاش تکون خورد و به این فکر کرد که از گفتن همچین چیزی وحشت داشت چه برسه به انجامش!!!
جیمین از نگاه های تهیونگ فهمید که ی چیزی اشتباهه همه جا رو نگاه میکرد به جز جیمین گوشی رو انقدر محکم گرفته بود که کمی دیگه فشار میداد گوشی میشکست.
جیمین: تهیونگا بگو دیگه
ته: من...من مجبورم یه نفرو بکشم!
جیمین هنگ کرد و بعدش شروع کرد با صدای بلند خندیدن . با صدای بلند میخندید و همه کسایی که اطرافشون بودن نگاش میکردن .
تهیونگ سعی در ساکت کردن جیمین بود و متوجه نشد که دو میز اون ور تر جئون جونگ کوک و برادر نازنینش حواسشون به اوناست.

AshesМесто, где живут истории. Откройте их для себя