جونگین برگشت و روشو سمت سهونی که تو خواب خرناس های آرومی میکشید کرد.
لبخند زد، به خودش این شجاعت رو داد تا صورت سهون رو لمس کنه.
انگشتش رو به آرومی روی گونه ی سهون قرار داد و تو یه خط صاف تا روی لباش کشیدش.
چندساعت پیش، سهون بفاکش داده بود.
چهار بار تحریک شده بود و هربار وحشیانه باهاش سکس کرده بود و در آخر هم یه بلوجاب کمرشکن تو حموم بهش داده بود.
جونگین حسابی اسیرش شده بود و دلش میخواست سهون باز هم تا جایی که ممکنه تصاحبش کنه.
جونگین خودشُ رو تخت جلو کشید و به سهون نزدیکتر شد.
پسر خواب آلود چرخید سمتش تا جونگین رو تو قفسِ بازوهاش بگیره.
جونگین همینطور که صورتش رو به سینه ی سهون چسبونده بود لبخند زد.
میتونست دیک سهون رو بین بدنای لختشون حس کنه و جابجا شد تا دیکاشون به هم برخورد کنه.
جونگین چشاشو محکم رو هم فشار داد و از گرمای کمی که از عضو سهون رو پوست خودش حس میکرد غرق لذت شد.
میخواست دیک سهون رو لمس کنه، سنگینیش رو توی دستش حس کنه یا حتی توی دهنش.
جونگین حس کرد داره تحریک میشه و بجای لمس کردن دیک سهون، شروع کرد به پمپ کردن دیک خودش._ _ _ _ _ _
با یه لبخند روی صورت برنزش از خواب بیدار شد.
لبخندش حتی بیشتر کش اومد وقتی شب پر از حرارتش با سهون رو یادش اومد و چرخید تا سهون رو ببینه اگرچه حس کرد دستهاش بسته شدن.
با ترسی که کم کم به جونش افتاد چندبار دستهاش رو کشید و نگاهشو دور اتاق چرخوند تا سهون رو پیدا کنه.
نتونست سهون رو کنار خودش پیدا کنه اما بجاش کای رو دید که روی صندلی نشسته بود و مثل یه قاتل بهش زل زده بود.
رنگ از صورتش پرید._" صبح بخیر داداش کوچولو... "
لحن ترسناکش بیشتر رنگ از روی جونگین برد.
با نیشخند همونطور که به جونگین خیره بود از جاش بلند شد.
با اخم کش و قوسی به بدنش داد که کاملا نشون میداد دیشب خواب راحتی نداشته._" خوب خوابیدی بیبی؟ "
کنار تخت نشست و گوشهی ملحفه ای که بدن لخت جونگینُ پوشونده بود رو به بازی گرفت.
کای نگاه تهدیدآمیزی به جونگین انداخت._" جوابمو بده."
+" آ..اره..."
با لکنت گفت و با دلهره نگاهی به مچ های بستش انداخت.
میتونست بگه دستاش با کراوات بسته شده بودن.
آب دهنش رو قورت داد و نگاهشو به چشمهای تاریک کای داد.
برادرش به نظر عصبانی میومد... نه... یه چیزی فرای عصبانیت و جونگین ابداً دلش نمیخواست برادرش تو این وضعیت ببینتش.
اصلا کای چجوری پیداش کرده بود؟_" کل دیشبِ تخمیو من دنبالت گشتم و حدس بزن چی؟ "
کای خنده ی تلخی سر داد، انگشتاش همچنان با گوشه ی ملحفه ور میرفتن درحالی که خودش به چشمای لرزون جونگین زل زده بود.
کای سرش رو کج کرد.
_" سهونو پیدا کردم... "
VOUS LISEZ
🔥 Sin With Me 🔥
Fanfiction📌خلاصه: کای یه برادر دوقلو داره که مخفی نگهش میداره تا در برابر این دنیای ظالم که میتونه معصومیت برادرش رو خدشه دار کنه حفظش کنه. تنها کسی که حق داره اینکارو با برادرش بکنه خودشه.! فقط خودش... ولی کای نمیدونه که یه نفر دیگه چیزی که ماله اونه رو بدس...