Part 08

5.1K 563 62
                                    

جونگین از شایعاتی که درمورد خودش و کای و سهون دست به دست می‌چرخید باخبر شد.
بدجوری آزرده شده بود.
اونا هرزه، حشری یا خیلی چیزای دیگه صداش میزدن که صبرشو طاق کرده بود.
مودش شدیداً تغییر کرد.
دیگه نمیخندید، حتی وعده های غذاییش روهم نادیده میگرفت.
کای بالاخره متوجه این حالاتش شد.
اونو تو یه گوشه گیر انداخت و با کمک گرفتن از سهون، کاپیتان رو مجبور کرد که کاری کنه جونگین حقیقت رو بگه و جونگین بالاخره با اشک و گریه، همه چیز رو گفت.
کای خیلی عصبانی بود. متوجه شد که جونگین مورد طعنه قرار می گیره.
عصبانی بود که چرا جونگین کسیه که مورد آزار و اذیت قرار می گیره، نه اون یا حتی سهون.
ناراحتیش برای این بود که مردم جونگین را برای قلدری انتخاب میکنن.
کای یک بار وقتی طعنه هاشونو شنید صبرشو از دست داد و اینطوری بود که به اون ادم حمله کرد.
البته که سهون اونجا بود تا جلوشو بگیره قبل از اینکه مشتشو به صورت اون طرف بکوبه.
سهون آروم ترین شخص در بین اون سه نفر بود.
وقتی جونگین گریه میکرد یا احساساتشو توضیح میداد سهون اونجا بود که بهش گوش بده.
سهون وقتی به جمعیتی که جمع شده بودن و کتک خوردن اون یارو رو توسط کای تماشا میکردن به یه چیزی پی برد:
×"اونارو به حال خودشون بذار.. وقتی توجه نكنیم اونا هم تمومش میکنن و ادامه نمیدن. "
در حالی که لبخند میزد به اون دوتا برادر گفت.
×"خیلی خوبه میشه چیزهایی که داریم رو به نمایش بگذاریم"

سهون در حالی که دستاش خیلی نرم پشت سر جونگین حلقه شده بود اینو پیشنهاد داد.
در حالیکه سه تایی روی قالیچه ی کرک دار مشکیه سهون تویه آپرتمان مجللش دورهم جمع شده بودند.
اونها به این نتیجه رسیدن که کای و جونگین به آپارتمان خالیه سهون نقل مکان کنن.
در ابتدا یکم عجیب و غریب بود مثلا وقتی دونفر با هم سکس داشتن یا مشغول نوازش همدیگه بودن و نفر سوم یهو سر میرسید ولی درک با گذشت زمان ایجاد میشه و اونا کم کم با شرایط کنار اومدن.

جونگین اولش منظور سهون رو از *به نمایش گذاشتن* نفهمید ولی وقتی تو زمان استراحتشون تویه کافه تریا نشسته بودن جونگین متوجه منظور سهون شد.
چون سهون داشت با انگشتاش پشت گردنشو ماساژ میداد و آروم به سمت پایین و کمرش میرفت.
به سهون نگاه کرد که مثل همیشه چهرش بی‌حالت بود ولی صورت جونگین انگار داشت میسوخت و گوش هاش به طور هشداردهنده ای قرمز شدن.
جونگین نمیتونست بفهمه چطور سهون تو اون لباس مشکی و جین معمولی انقدر هات بنظر میرسه و در عین حال داره کاری باهاش میکنه که درونش آشوبی دلپذیر اتفاق بیوفته.
و اصلا نمی‌فهمید چطور اون چهره ی پوکر لعنتی جذابش رو حفظ میکنه.

جونگین از اینکه سهون میدونست چطوری عاجز و درموندش کنه متنفر بود.
انگشتای کشیده‌ی کاپیتان پشت گردنش، ضعیفش میکرد.
سهون جهت نگاهش رو سمت جونگین تغییر داد و مستقیماً به چشم هاش نگاه کرد.

🔥 Sin With Me 🔥Where stories live. Discover now