سهون به یه موضوع پی برد.
اینکه، اینطور نیست که اون ادم بی احساسی یا پوکری باشه، اون فقط توجهش رو برای آدمای خاصی نگه میداشت.
بعد از مدتی اون به موضوع خاصی درمورد دو برادر یا همون معشوقه هاش پی برد.
کای، همونقدری که گوشخراش و بی ادب میتونست باشه، به همون اندازه هم میتونست شیرین و حمایتگر باشه.
که این نشون میده چرا جونگین انقدر به برادرش وابسته شده.
سهون هر وقت که از تمرینات دیروقتش برمیگشت یه غذای عالی نسیبش میشد.
هیچوقت فکرش رو نمیکرد کای از اون دسته آدم هایی باشه که غذا بپزه و به آدمای دور و برشون غذا بده اما جونگین قانعش کرد که کای عاشق آشپزیه.
اون یواشکی تمام شوهای آشپزی رو دنبال میکرد تا فوت و فن پخت یه غذای عالی رو یاد بگیره.
سهون هیچ شکی راجع به آشپزی کای و غذاهایی که میخورد نداشت.
غذاهاش خیلی بهتر از غذاهایی بودن که سهون قبل از وارد شدن به این رابطه ی سه نفره تو کافه تریا میخورد.از طرف دیگه، جونگین شاید ضعیف، سافت و زیبا به نظر میرسید اما سهون از شناخت کسی که روش کراش داشت سوپرایز شده بود.
کسی که مثل یه بسکتبالیست حرفه ای بازی میکرد، درواقع جونگین بود نه کای. :)
سهون وقتی شاهد بازی بود لباش به سمت پایین اویزون شدن.
کای با یه بنر بزرگ برای حمایت از برادرش، کنارش روی نیمکت نشسته بود و سهون روی جونگین تمرکز کرده بود.
جوری که جونگین از حملهی بازیکن حریف به راحتی جا خالی میداد و به طرف توپ حمله میکرد باعث میشد قلب سهون تپش های زیادی رو جا بندازه.
تازه اینجا بود که سهون برادرا رو خوب شناخت.
حالا میتونست فرق بین جونگین و کای رو از مدل موهاشون تشخیص بده.
جونگین دوست داشت موهاش بلند و موج دار باشه.
حین بازی شبیه یه پاپی کیوت بشه در حالی که مثل یه بسکتبالیست حرفه ای بازی میکنه.
اما کای دوست داشت موهاش رو به بالا حالت بده تا پیشونیش کاملا معلوم باشه.
و چیز متفاوت دیگه ای که سهون راجع به جونگین فهمید این بود که هر وقت چیزی به جونگین میگفت سریع گونه هاش قرمز میشدن. به قرمزیه یه قلب تپنده.اولش کمی گیج کننده بود اما سهون کمکم متوجه شد جونگین فقط وقتی اون تحسینش میکرد قرمز میشد.
جونگین حتی این واکنش ها رو وقتی کای بهش محبت میکرد و میگفت که چه بیبی خوبیه نشون نمیداد.
سهون الان دوسال بود که کاپیتان تیم فوتبال بود و تو این دوسال یادگرفته بود زبانِ بدن آدم هارو بخونه.
هر باری که سهون جونگین رو تحسین میکرد و بهش محبت میکرد، جونگین بطور کاملا فطری بهترینش رو در اختیار سهون میذاشت.وقتی جونگین با یه حوله دور گردنش از اتاق بیرون اومد کای سوت خریدارانه ای زد.
سهون سرش تو کتابش بود و وقتی بوی بدن شوی جونگین رو کنار خودش حس کرد سرش رو بالا آورد و جونگین رو دید که در یخچال رو باز کرده و داره دنبال شیرتوتفرنگی مورد علاقش میگرده.
رد کبودیای بدن جونگین رو دنبال کرد.
بعضیاشون تازه بودن که این بهش فهموند کای اونا رو به جا گذاشته و بعضیاشون قدیمی تر بودن که اونا رو خودش از رابطه سه شب پیششون رو بدن جونگین گذاشته بود.
ESTÁS LEYENDO
🔥 Sin With Me 🔥
Fanfic📌خلاصه: کای یه برادر دوقلو داره که مخفی نگهش میداره تا در برابر این دنیای ظالم که میتونه معصومیت برادرش رو خدشه دار کنه حفظش کنه. تنها کسی که حق داره اینکارو با برادرش بکنه خودشه.! فقط خودش... ولی کای نمیدونه که یه نفر دیگه چیزی که ماله اونه رو بدس...