اتاق یونگی-
_یادته ک باید تا فردا ی نفرو بیاری بدی ب تهیونگ وگرنه
+بسهه یونگی خودم بهتر میدونم باید چ غلطی بکنم میدونم اگه تا فردا ی نفر رو ندم خودم باید جاشو پر کنم و میدونم کی رو باید بدم بهش
_کی هست
+همسایه روبه رو ی ما
_همون پسر ترو تمیز؟هه فکر نکنم پاشه بیاد
+فقط کمک میخوام بعد از ظهر کنار کافه تو پارک منتظرتم
_باشه میام فعلا
+فعلا
___
خونهjk
مااااااماااان دوست دارم خداحافظ
_وایستا ی چیز بخور
کارم دیر شده بیرونم میکنن
راهی شدم ک برخوردم ب ی ادم
وجدان :پ.ن.پ میخواستی بخوری ب دایناسور
سرم و بلند کردم دیدم موصورتیه
_سلاممم چیم
+سلام کوکی
بغلم کرد
+کوک بعد از ظهر کنار کافه بیا بریم پارک اخه و اینا هم نداریما وگرنه توت فرنگی نالاحت میشه
_هی چیم باشه میام فعلا باید برم سرکار
از چیم سری جدا شدم استخدامیه جدید بودم باید زود میرسیدم روبه روی ی ساختمان بلند وایستادم و رفتم داخل ی منشی منو صدا کرد و گفت همراهش برم
تق تق اقای کیم راننده جدید
+بیاید تو
_ایشون اقای جئون هستند
+زبون دارن برید پی کارتون
_چشم
منشی خارج شد و رییس جدیدم با رفتنش بلند شد
خب اینجا فقط من حرف میزنم
+بله
خب قانون اینجا ی چیز میگه همه چیز باید از زیر دست من بگذره حتی اب خوردنت
قانون دوم اینه من فقط رییس و اقای کیم صدا میکنین و اینکه شما تا وقتی که از کارتون رازی باشم استخدام موقت هستید پس برای ثابت شدن تلاش کنید
ب ادمای مفید پول میدم پس مفید باش
امروز رو ازادی
+چشم اقای کیم
وجدان:واقعا همین مگه داریم
رفتم خونه و دوش گرفتم و باخودم توی حموم حرف های اون ازخود راضی رو مسخره میکردم
ی هودی ساده مشکی با شلوار نوک مدادی پوشیدم و راه افتادم ب سمت کافه ۵ دقیقه زود رسیده بودم نشستم ب کارای فردام فکر کردم
___
د.ا.د
یونگی یادت نره ها من رسیدم دیگه الانم تو میای بعد هم ک
_جیم یادمه
با یونگی داخل رفتیم برای کوک دست تکون دادم و اون هم با بالا اوردن سرش جوابمو داد
سلااااااامممممم
_سلاام معرفی نمیکنی؟
اها ایشون یکی از دوستامه مین یونگی
_فکر کنم شمارو جایی دیدم
+فکر نکنم
نشستیم و ۳ تا شیک شکلات سفارش دادیم و میخندیدم
+راستی ما فردا شب ی مهمونی داریم خوشحال میشیم توام بیای
_فکرنکنم
وااییییی اره ب کل یادم رفته بود کوک باااااید بیایییییی باید باید بایدددد
_اروم باش چیم میام
ممنون حتما با جیم میایم
+خوبه من دیرم شده باید برم
باش خداحافظ یونگییییییی
منو وجیمینم بلند شدیم رفتیم ب طرف خونه اون همش حرف میزد ولی من فکر چی بپوشم بودم:) یا اینکه کجا دیده بودمش
وقتی رسیدیم بدون سلام و خداحافظی ردی تخت دراز کشیدم و خوابیدم
چطور بود؟؟؟؟؟
دوستون دارم ووت یادتون نره کامنتم بدید:)
YOU ARE READING
v4
Non-Fictionداستان پسری هست که بخاطر دوست صمیمیش وارد رابطه ای میشه ک کم کم با عشق همراه میشه