┨Chapter 2├Non-walking dead!

334 86 9
                                    



روی تختش میون هزاران لباس رنگارنگ_درواقع بیشترشون بین طیف رنگ مشکی تا قرمز بودند!_ و کتاب های ارزشمندش،دراز کشیده بود و همونطور که مداد طرح اسکلت های خندونش رو بین دندوناش فشار می‌داد و سرش رو با ریتم آهنگ Gucci Gang تکون می‌داد، با دقت به چیزهایی ک توی دفتر مقابلش نوشته بود، نگاه می‌کرد.

نوشته ها شامل پنج بند بود. پنج شماره که هرکدوم از اونها به عنوان روشی متداول برای شناخت خوناشام ها استفاده می‌شد. روش هایی که باید برای ثابت کردنشون به شدت تلاش می‌کرد

با دقت مشغول برسی دوبارشون شد

"شماره ی یک: سیر. اونا_خوناشام ها!_ به بوی سیر حساسن پس حتی اگه همراه خودمم داشته باشمشون متوجه می‌شه!

شماره ی دو: بطری ناشناس قرمز رنگ"نکته:مطمعنا پر از خونه"باید از واقعیت داخلش مطمعن بشم!

شماره سه: آب مقطر..اثرات:باعت سوختن پوست می‌شه!پس باید ریخته بشه روی بدنش!

شماره ی چهار: نور خورشید. یه خوناشام خوب از نور خورشید فرار می‌کنه "نکته!اون عاشق تاریکیه!"

شماره ی پنج: بوی خون..باعث وحشی شدن خوناشاما و تحریکشون می‌شه...... بهتره از اینم استفاده نکنم!"

مدادش رو روی دفتر ول کرد و با کلافگی دستشو تو موهای فرو کرد.ثابت کردن اینکه اون یه ومپایره سخت تر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشت!

غلتی روی تخت زد و همونطور که به خفاش های مقوایی روی سقف-که تو زمان جاهلیت(!) اونهارو درست کرده بود-نگاه می‌کرد، آهی کشید. تنها راه هایی که تو دستش داشت روش های متداول فیلم ها و کتابها بود که حتی از صحتشون اطمینان نداشت! ولی مگه راه دیگه ای هم برای شناختن یه ومپایر وجود داشت؟ مطمعنا نه!

چشمهاش رو ریز کرد و دفترش رو برداشت با دقت مشغول برسی دوباره ی نوشته ها شد.اون می‌تونست موفق بشه!اگه کائنات و سرنوشت باهاش همکاری می‌کردند همه چیز همونطور که انتظارش رو می‌کشید پیش میرفت.

با حالت دراماتیکی دستش رو به سمت سقف دراز کرد و تمام سعیش رو کرد تا صداش شبیه کارکتر های عاشق فیلم های مورد علاقش باشه

"-اسپنسررر...خیلی زود ماهیت تو برای من ثابت می‌شه. تو...پارک چانیول.. خوناشامه من.. منتظرم باش!!"

"-بیون بکهیون!!اون استخونای شکستنیتو تکون بده و بیا غذاتو بخور وگرنه کاری میکنم شب ها به جای اون اهنگهای نتراشیده ات صدای خورد شدن استخوناتو بشنویی!!"

آه فاک.... مطمئنا اگر سرنوشت چانیول ومپایر رو بسته بندی شده جلوش میذاشت، اون وسط مادرش پیدا می‌شد و اون رو قبل از رسیدن به دراکولای عزیزش قطعه قطعه اش می‌کرد...! البته.. در امیدوارانه ترین حالت..!

" Five ways to prove he is a vampire " [Complete]Onde histórias criam vida. Descubra agora